از زمین ورزش تا قلب زندگی/ حرکت تحسینبرانگیز شایان صدیقی برای دختری 9 ساله
خواندنی ها
بزرگنمايي:
اخبار محرمانه - خراسان / روزی که به دنیا آمدم؛
در گفتوگو با شایان صدیقی، ورزشکاری که ویدئوی کمکش برای عمل قلب دختری 9 ساله مورد توجه کاربران قرار گرفته از اهمیت مسئولیت اجتماعی بین اینفلوئنسرها و حسوحال نوع دوستی گفتیم
ایران سرزمین من، سرزمینی به وسعت یک دنیا انسانیت است. سرزمینی پر از جوانان عاشق که قلبشان مثل دریا بزرگ است و نگاهشان مثل آسمان پاک و زلال. آنقدر قلبشان بزرگ است که روز تولدشان زیباترین موسیقی، تپش صدای قلب کودکی است که دوباره متولد میشود، آن قدر بزرگ که سند آزادی یک محکوم را با سخاوت صادر میکنند و دعای خیر پدر و مادری را بدرقه راهشان. برای ما که عادت داریم بلاگرها را با حاشیههایی برای جذب مخاطب ببینیم؛ دیدن فعالیت جوانی که زندانی آزاد میکند یا پول عمل قلب باز یک کودک را تامین میکند اتفاق زیبایی است؛ برای همین به مناسبت میلاد امام حسن مجتبی (ع) و روز اکرام سراغ شایان صدیقی رفتیم، ورزشکاری 29 ساله که طی چند وقت اخیر با ویدئوهایی که از فعالیتهای ورزشی و کارهای خیرش منتشر میکند مصداق خوبی از درک مسئولیت اجتماعی برای یک اینفلوئنسر است.
از 5 سالگی ورزش میکردم
این بلاگر بدن ساز مشهدی درباره شروع ورزش و مربیگری میگوید: «من از پنج سالگی ورزش میکنم. از ژیمناستیک شروع کردم و تا الان ادامه دارد؛ ولی الان بیشتر تناسب اندام و فیتنس کار میکنم. حدودا 13،14 سال بدن سازی کار میکنم، تقریبا از 14،15 سالگی کوچکترین عضو باشگاه بودم. کمک کردن و امید دادن به دیگران را از بچگی دوست داشتم و چون عاشق ورزش بودم یک جور این دو موضوع را با هم مرتبط کردم.»
فقط خدا بود و من
شایان راجع به شروع فعالیت پیجاش این طور میگوید: «از یک شکست شروع شد، البته این شکست درباره پیجم نبود، چون پیج بستهای داشتم که شاید 10 نفر فالوئر داشت. من یکجایی به صورت حضوری کار میکردم که مرتبط با ورزش بود و یک روز صاحبکارم به من گفت از فردا سر کار نیا. آنجا مربی بودم، یعنی تقریبا سه سال پیش این اتفاق افتاد که این تجربه در لحظه اول برایم یک شکست سنگین بود. بالاخره آدم امید دارد، حساب و کتاب میکند، خانواده در کنارش است. این جا بود که گفتم خدا هست و خودت. شروع کردم به فیلمبرداری که اوایل بیشتر تجربی بود، بدون هیچ برنامه ریزی و خودم و خدا. کم کم دوست داشتم از یوتیوب و فضای مجازی یاد بگیرم. ویدئوهای زیادی کار کردم که بیشتر در زمینههای ورزشی بودند؛ به نوعی تلفیق سبک زندگی و ورزش. وقتی در هر کاری استمرار داشته باشید، شما صاحب سبک هستید. این موضوع در هر زمینهای صدق میکند.»
شیرینتر از جشن تولد
از شایان درباره اینکه چه شد تصمیم به انجام کارهای خیر گرفت، میپرسم که او با انرژی جواب میدهد: «قبل از هر نکتهای بگویم که دوست ندارم این موضوع ریا شود ولی دوست داشتم روز تولدم یک هدیه به خودم بدهم. البته با احترام برای همه دوستان عزیزم که بالاخره دور هم جمع میشوند، کیک و شامی تهیه میکنند و جشن تولد میگیرند، دوست داشتم یک هزینهای بکنم که تا سالها پشت سرم دعای خیر پدر و مادری باشد. من پارسال تصمیم گرفتم که در زندان وکیلآباد زندانی را با یک هزینه مشخصی آزاد کنم. وقتی شما آن جا میروید، ثبت میکنند که شما دارید این زندانی را با این مشخصات به این دلیل آزاد میکنید و خدا را شکر بازخورد بهشدت مثبتی داشت.»
یک سناریو و شاید هزاران بازیگر
این مربی جوان درباره آزادی یک زندانی ادامه میدهد: «واکنش دیگران هم به شدت خوب و جالب بود و من دیدم که بعد هفت، هشت ماه بچههای بلاگر خیلی خفنی با پیجهای میلیونی میرفتند و این کار را انجام میدادند. دقیقا یادم هست سناریوی فیلمشان دقیقا همان چیزی بود که من ساخته بودم و انگار بازیگر عوض شده بود. نمیدانم چطور حسم را بیان کنم؛ یعنی بهترین حسی بود که میتوانستم داشته باشم. زندانیهای زیادی پس از آن ویدئو آزاد شدند. البته قبل از اینکه من این کار را کرده باشم سلبریتیهای زیادی این کار را انجام میدادند. مثلا آقای چاووشی و سلبریتیهای دیگر هم به جمع آنها اضافه شدند. ولی من فکر میکنم بلاگری را نداشتیم که این کار را انجام داده باشد و من تقریبا جزو اولین نفرات بودم که بعد خدا را شکر بقیه دوستان هم در این چرخه آمدند».
شاید همه دنیای او همان صد هزارتومان بود
کم کم سراغ پست اخیر شایان صدیقی میرویم که طی آن هزینه عمل قلب یک دختربچه را تامین کرد؛ او درباره واکنشهای مردم میگوید: «بازخورد مثبت که بسیار است. البته برخی نظرشان این بود که چرا خود بیمارستان این کار را انجام نمیدهد. خب بیماران خیلی زیادی هستند؛ یعنی شاید در سطح کشور هزاران نفر این وضعیت را دارند. بیمارستان که موظف نیست این کار را انجام بدهد. ما همیشه دوست داریم بگوییم بقیه مقصر هستند. من دوست دارم آدمی باشم که هرچقدر هم شرایط سخت باشد کمکی در حد توان خودم انجام دهم ولی زیباترین بازخوردی که دیدم این بود که جوانی که مشخص بود دستش تنگ است به من پیام داده بود من چطور میتوانم به دیگران کمک کنم؟ ولی این قدر این ارتباط خوب شکل گرفت و این قدر زیبا بود که هر شخصی شاید درحد صد هزارتومان که شاید همه دنیای او همین مقدار است و مثلا به میلیون هم فکر نکند، حاضر بود همان صدهزارتومان پول توجیبیاش را با همه مشکلاتی که دارد برای کارهای خیر بدهد.»
حسی ماندگار در گوشه قلبتان
او درخصوص مشارکت مردم با شوق میگوید: «ما سعی کردیم که با بیمارستان صحبت کنیم و یک شماره مددکاری از خود بیمارستان امام رضا(ع) بگیریم که هر کسی در حد وسع و توان خودش کمک کند. جالب بود که بچههای خارج از کشور رقمهای دلاری سنگین 10 هزار دلار ،20هزار دلار کمک میکردند، یعنی برای کمک برای زندانها هم خیلی از دوستان میگفتند که یک شماره کارت از خودت به ما بده که ما پول واریز کنیم. حقیقتا من برای هزار تومان هم مسئولم و این مسئولیت سنگینی است، یعنی شب خوابم نمیبرد اگر از این هزارتومان کم شود و با خودم میگویم که تو فردا چطور میخواهی جواب مردم را بدهی؟ برای همین آن قضیه را من سپردم به خدا و گفتم که حالا برای مددکاری بیمارستان امسال به مناسبت تولدم یک شماره حساب بگیرم و خدا را شکر بیش از هزاران نفر هم استقبال کردند. با اینکه شاید نسبت به سال قبل مردم یک مقدار شرایطشان سختتر شده باشد ولی بازهم هستند افرادی که دوست دارند کمک کنند و این بیماران عزیز را از وضعیت سخت بیماری و نداشتن هزینه درمان نجات دهند.»
آن روز به دنیا آمدم
این کارشناس فیزیولوزی ورزشی ادامه میدهد: «این قضیه دو سال است دارد اتفاق میافتد، ان شاءا... که عمری کنیم و تداوم داشته باشد. من کمک کردن را دوست دارم و از بچگی در ذاتم نهادینه شده و دوست داشتم امسال با دعای خیر مادر و پدری شروع شود، همانطور که پدر این دختر 9 ساله تماس گرفتند و حالا من خودم را در حد این القاب نمیدانم، ولی گفتند در میان هزاران بیمار چرا شما باید بچه من را انتخاب کنید و شما فرشته زندگی من هستید، این جمله را که همین الان هم دارم میگویم به سختی احساسات خودم را کنترل میکنم ولی پای تلفن من را نابود کرد. اشکی بود که از چشمانم جاری میشد. اصلاً مگر میشود چنین حسی را توصیف کرد؟ خلاصه بهترین و شیرینترین حس زندگیام بود. واقعا حس عجیبی بود وقتی گفت شما فرشته زندگی من هستید اصلا نابود شدم. من به خودم میگویم منِ شایان اگر آدمی بودم که به هر دلیلی دارم توی تاکسی اینترنتی کار میکنم، نمیتوانم 20 تا سفرم را در طول شبانه روز بکنم 30 تا. درآمدم را یک دفعه بیشتر کنم با استهلاک خودرو و هزار جور دیگر از این هزینهها. اگر خدایی نکرده در این سفرهایی که دارم برای درمان دخترم پول جمع میکنم بیمارستان تماس بگیرد و بگوید دخترتان فوت کرد، این مرگ یک پدر است این مرگ یک خانواده است.»
من عاشق ایرانم
شایان که سفرهای زیادی را تجربه کرده است، میگوید: «از سفر که به ایران برمیگردم شاید خیلیها بگویند افسردگی نمیگیری وقتی از آن همه امکانات و فناوری برمیگردی به ایران؟ اصلا چرا برمیگردی؟ و آن جا زندگی نمیکنی. من عاشق و دیوانه سرزمینم ایرانم. هیچ جای دنیا این همه عشق و مهربانی را نمیتوانی ببینی. من برمیگردم که یاد بگیرم بهتر زندگی کنم و هر چه را یاد گرفتم خالصانه یاد بدهم. من دنیادیده نیستم ولی به کشورهای مختلفی سفر کردم؛ چین، عمان، عربستان، قبرس و ویتنام. هیچ جای دنیا مردمی به مهربانی و خونگرمی ایران ندارد. وقتی از کشورهای دیگر به ایران برمیگردم و زیر آسمان کشورم نفس میکشم بهترین حس را دارم. کجای دنیا یک نفر با هزاران مشکل و دغدغه فکری بخشی از پولش را عاشقانه در اختیار هموطن خودش میگذارد. در خیلی از کشورها کارتنخوابهایی هستند که شاید از گرسنگی و سرما کنار خیابان از بین بروند و خیلی از مردم بیتفاوت از کنارشان میگذرند ولی در ایران جانشان برای هم در میرود. این طور مردم عاشقی را در کجای دنیا سراغ داریم؟ راستش اولین جرقه این که به بیمارستان و بیماران کمک کنم، وقتی بود که از ویتنام برمیگشتم ویدئویی را دیدم که پدری در داروخانه برای هزینه دارو مانده بود و مردی با تمام مردانگی که شاید خودش خیلی به لحاظ مالی تامین نبود با دل و مرامی بزرگ، هزینه دارو را پرداخت کرد. دوست داشتم آن لحظه آن مرد را در آغوش بگیرم و مردانگی او را بستایم. از آن لحظه فکر کمک به بیمارستان به ذهنم رسید.»
نویسنده: شایان الهآبادی | روزنامهنگار
بازار ![]()
لینک کوتاه:
https://www.akhbaremahramaneh.ir/Fa/News/1342379/