بزرگنمايي:
اخبار محرمانه - احمدشاه قاجار، واپسین پادشاه سلسله قاجاریه، شخصیتی است که در تاریخ معاصر ایران همواره موضوع بحث و بررسی بوده است.
دیدگاهها درباره او غالباً متفاوت و حتی متضاد است. برخی او را نماد آزادگی و مشروطهخواهی دانسته، در حالی که دیگران او را به عنوان پادشاهی ضعیف، بیاراده و حتی خائن معرفی میکنند. با این وجود، حقیقت زندگی خصوصی و دوران سلطنت احمدشاه بسیار پیچیدهتر و انسانیتر از این قضاوتهای ساده است.
دیدگاههای موافقان و مخالفان درباره احمدشاه
برخلاف تبلیغات منفی و تهمتهایی که در دوران تغییر سلطنت علیه احمدشاه رواج داشت، بسیاری از نویسندگان و مورخان بیطرف ایرانی و اروپایی او را یکی از بهترین پادشاهان مشروطهخواه جهان دانستهاند. حسین مکی، نویسنده شهیر تاریخ معاصر ایران، در نقد تند اتهامات وارده به احمدشاه مینویسد که او مردی عیاش و لاابالی نبود، بلکه پادشاهی بود که تا آخرین لحظه سلطنتش تلاش کرد شئون پادشاهی و خانوادگی خود را حفظ کند و در چارچوب اصول مشروطهخواهی عمل نماید.

در مقابل، برخی دیگر از مورخان و تحلیلگران، مانند دکتر شیخالاسلامی، به نقاط ضعف شخصیتی احمدشاه اشاره کردهاند. او را فردی ترسو، مردد، ناتوان در تصمیمگیری قاطع، بدبین به اطرافیان، خسیس و علاقهمند به ثروتاندوزی و رشوهگیری توصیف کردهاند. با این حال، ادب، نزاکت ذاتی، فروتنی و مهربانی بیشائبه از صفات برجسته او بوده است. این ترکیب از ویژگیهای مثبت و منفی نشان میدهد که احمدشاه نه یک قهرمان کامل بود و نه فردی ضعیف و نالایق، بلکه انسانی بود با ترکیبی از نقاط قوت و ضعف که در شرایط تاریخی بسیار دشوار به سلطنت رسید.

دورانی پر از بیاعتمادی و چالشهای فراروی شاه جوان
یکی از بزرگترین چالشهای احمدشاه، قرار گرفتن در مسند قدرت در دورانی بود که مردم
ایران اعتماد چندانی به خاندان قاجار نداشتند و جایگاه سلطنت به شدت تضعیف شده بود. محمدعلی شاه، پدرش، به دلیل مخالفت با مشروطه و سرکوب آزادیخواهان، به سفارت
روسیه پناهنده شده بود. این اقدام باعث بیاعتباری خاندان سلطنتی و کاهش اعتماد عمومی به احمدشاه شد.

فروغالدوله، عمه محمدعلی شاه، در نامهای به همسرش در آن زمان، وضعیت شاه را در سفارت
روسیه بسیار غمانگیز و دلسوز توصیف میکند. پادشاهی که در محاصره دشمنان و بیاعتمادی مردم، مجبور شده بود به سفارت یک قدرت خارجی پناه ببرد و از ترس جان و ناموس خود، سلطنت را رها کند. این وضعیت سبب شد که مردم به پسرش احمدشاه نیز با تردید و بیاعتمادی بنگرند، زیرا او وارث همان خاندان و همان مشکلات بود.
از بازیهای کودکانه تا تاج و تخت؛ کودکی ناتمام در بستر سلطنت
احمدشاه در سن 12 سالگی و در حالی که هنوز کودکی بیش نبود، به طور ناگهانی و غیرمنتظره به عنوان ولیعهد و سپس پادشاه
ایران انتخاب شد. او که تا پیش از آن سرگرم بازیهای کودکانه مانند تیلهبازی و الک دولک بود، ناگهان باید مسئولیت سنگین حکومت بر میلیونها ایرانی را بر دوش میکشید؛ مردمی که در آن زمان به شدت تحت نفوذ قدرتهای خارجی، بهویژه
روسیه و انگلیس، قرار داشتند.

جدایی ناگهانی احمدشاه از خانواده و ورود به دنیای پیچیده و پر از دسیسه دربار، تجربهای سخت و طاقتفرسا بود. پس از خلع محمدعلی شاه، هیئتی از مشروطهخواهان به باغ سفارت
روسیه رفتند تا پادشاه جدید را تحویل بگیرند. لحظه وداع احمدشاه با پدر و مادرش بسیار غمانگیز بود؛ کودکی که دامن پدر و مادرش را محکم گرفته بود و حاضر به جدایی نبود. در نهایت، با اصرار اطرافیان، او را به تهران و کاخ سلطنتآباد منتقل کردند.
درباری آشفته و بینظم
دربار پس از محمدعلی شاه دیگر مانند گذشته نبود. حضور افراد کمتجربه و مجاهدان مشروطهخواه در کاخها و قصور، فضای سلطنت را به شدت تغییر داده بود. مورخالدوله سپهر مینویسد که مجاهدان حتی در حضور شاه جوان چپق میکشیدند و رفتارهای ناشایستی انجام میدادند که باعث نارضایتی حکیمالملک، نایبالسلطنه، شد. او پس از به دست گرفتن امور، افراد فاسد و بیادب را از دربار اخراج کرد و از ورود افراد غیرمسئول به کاخ گلستان جلوگیری نمود.

تربیت دشوار و تلاش برای اصلاح
زندگی بیتحرک و تغذیه نامناسب باعث شد احمدشاه در عرض کمتر از سه سال از کودکی لاغر و نحیف به فردی چاق و فربه تبدیل شود. تربیت او زیر نظر سروان اسمیرنف، معلم روسی، انجام میشد که به عنوان نماینده مخفی سفارت
روسیه در دربار
ایران شناخته میشد. این معلم تلاش زیادی برای اصلاح رفتارهای ناپسند احمدشاه انجام داد، از جمله کاهش شوخیهای نامناسب و تربیت او به سمت انسانیتر شدن.
با این حال، احمدشاه ویژگیهای منفیای مانند عشق به پول، حسادت و اعتقاد به اقتدار مطلق داشت که در دوران کودکی از خود نشان میداد. خاطراتی از بازی با پولهای نقدی که تاجران روسی به او هدیه میدادند و درخواستهای کودکانه برای تنبیه دیگران، تصویری از پادشاه جوانی را نشان میدهد که هنوز در حال یادگیری و رشد بود.
روزنامهنگار روسی به نام مامانتوف که در زمان بمباران مجلس و کودتای محمدعلی شاهی در تهران حضور داشت و روابط زیادی با دربار قاجار داشت، در خاطراتش مینویسد: "ولیعهد
ایران (سلطان احمد میرزا) زیر نظر آقای اسمیرنف تربیت میشود. او کودکی دوازدهساله، جدی و زرنگ است که تعلق خاطرش به انواع لباسها و جواهرات از هماکنون به خوبی مشهود است. ولیعهد دوست دارد درباریان هنگام عبور از کنارش تعظیمی بالا بلند به او بکنند."
او همچنین اضافه میکند: "مربی ولیعهد (سروان اسمیرنف) برای اصلاح صفات زشت و عادات ناپسند ولیعهد مدتها زحمت کشیده و هنوز هم میکشد. پیش از آمدن اسمیرنف به ایران، ولیعهد غالباً به شوخیهای نامناسب که متأسفانه در دربار
ایران مرسوم است مبادرت میکرد و مثلاً گوش فرد بیگناهی را که تصادفاً از کنارش رد میشد با انبر داغی که در بخاری سرخ کرده بود داغ میکرد."
احمدشاه؛ انسانی با تمام ویژگیها
در پایان، احمدشاه قاجار نه قهرمانی بینقص بود و نه حاکمی ضعیف و بیاراده صرف. او انسانی بود با ترکیبی از ویژگیهای مثبت و منفی که در شرایط تاریخی بسیار دشوار و پرتنش به سلطنت رسید و زندگی کرد. زندگی خصوصی او آینهای است از تاریخ پر فراز و نشیب
ایران در دوران مشروطه و نشاندهنده چالشهای بزرگ یک پادشاه جوان در مواجهه با تغییرات عمیق اجتماعی و سیاسی.
این روایتی گذرا از زندگی احمدشاه، تصویری واقعیتر و انسانیتر از او ارائه میدهد و یادآوری میکند که تاریخ همیشه سیاه و سفید نیست، بلکه مملو از رنگها و سایههای گوناگون است که باید با دقت و انصاف به آن نگریست. او پادشاهی بود که در دورانی متلاطم و پرآشوب، تلاش کرد وظایف خود را انجام دهد و در عین حال، با نقاط ضعف و محدودیتهای انسانی خود دست و پنجه نرم کند.
منابع:
سیمای احمدشاه قاجار. دکتر محمدجواد شیخالاسلامی، نشر گفتار، 1368 زندگی سیاسی سلطان احمدشاه. حسین مکی. امیرکبیر، 1362 شرح زندگی من.عبدالله مستوفی، تهران، هرمس، 1386. ج2 حکومت تزار و محمدعلیشاه، مامانتوف، ترجمه شرفالدین قهرمانی، چاپ همایون شهیدی، تهران 1363ش