بزرگنمايي:
اخبار محرمانه - عصر ایران /متن پیش رو در عصر ایران منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
باید زمان می گذشت تا هاشمی رفسنجانی به همان اعتدالی برسد که بازرگان به عنوان سیاست گام به گام هوادار آن بود و خاتمی درپروژه اصلاحات دنبال کرد و حسن روحانی به شکلی دیگر و اکنون در قالب وفاق ملی از زبان رییس جمهور پزشکیان میشنویم
مهرداد خدیر| مهمترین خبر جمعه 30 دی 1373 درگیری در مسابقۀ دو تیم فوتبال پرسپولیس و استقلال و نیمه کاره بودن آن بازی و اعلام برد سه بر صفر آبیها به رغم تساوی تا لحظۀ توقف و بازداشت شماری از بازیکنان بود که در میانۀ اخبار شبانگاهی خبر درگذشت مهندس مهدی بازرگان نخست وزیر دولت موقت اعلام شد.
خبر با تأکید بر محل اتفاق -" alt="اخبار محرمانه" width="100%" />
در تمام سالهای بعد از انقلاب این دومین سفر او به خارج از کشور به حساب میآمد که به سفری بیبازگشت بدل شد ولی به نظر میرسید بی میل نیستند این تصور شکل گیرد که او مثل سید محمدعلی جمالزاده داستان نویس در سوییس روزگار میگذرانده و لابد آن که برای پایان جنگ
ایران و عراق بعد از بازپس گیری بندر خرمشهر و به ویژه پس از صدور قطعنامه 598 در سال 1366 میکوشید و اطلاعیه امضا می کرد دیگری بوده است!
همین شیوه را در قبال جانشین او در نهضت آزادی
ایران هم در پیش گرفتند و در شهریور 1396 اصرار داشتند تأکید کنند دکتر ابراهیم یزدی در خارج از کشور درگذشته در حالی که او هم برای درمان راهی
آمریکا بود و در ترکیه توقف کرد.
صبح پنج شنبه 6 بهمن 1373 پیکر نخستوزیر دولت موقت در حالی در خیابان میرداماد تهران تشییع شد که از سال 1363 دوران نمایندگی او به پایان رسیده و در بهمن ماه همان سال به دفتر نهضت آزادی
ایران در خیابان شهید مطهری حمله شده بود.
تابوت را که آوردند در ابتدای خیابان میرداماد تقاطع شریعتی مرد لاغر اندام و بارانی پوشی که به درخت قطوری تکیه داده بود به همراه خود گفت: "حالا اینها کسی را هم دارند که بر جنازۀ میت نماز بگزارد؟"
نویسندۀ این سطور اگرچه مخاطب آن پرسش نبود اما خطاب به گوینده گفت: "آقای دکتر حداد! قاعدتا باید بدانید 60 سال قبل تنها او، یدالله سحابی و دکتر محمد قریب و چند تن دیگر در دانشگاه تهران نماز میخواندند و با این حساب یکی پیدا میشود برای نماز ولی آیا بهتر نیست به دوستانتان بفرمایید پرچمی بیاورند تا تابوت نخستوزیر دولت موقت جمهوری اسلامی
ایران در پرچم جمهوری اسلامی
ایران پوشانده شود؟"
دکتر غلامعلی حداد عادل پاسخی نداد و نمیدانم برای شرکت در مراسم آمده بود یا به قصد تماشا اما پیدا بود برای شخص مهندس بازرگان احترام قایل است و می خواهد در آیین وداع شرکت داشته باشد اما نه آن چنان که بخشی از جمعیت هم فکر برشمرده شود.
در آن زمان (بهمن 73) او هنوز لیدر اصول گرایان نشده و به ریاست مجلس شورای اسلامی هم نرسیده بود و تنها قائم مقام وزارت آموزش و پرورش بود. چشم که برگرداندم البته دیگر او را ندیدم اما دقایقی بعد تابوت با پرچم پوشانده شده و تشییع میشد.
نام مهدی بازرگان با بسیاری از رخدادهای تاریخ معاصر گره خورده است. استاد و رییس بعدی دانشکدۀ فنی دانشگاه تهران سرگرم مباحث ترمودینامیک و تفسیر قرآن بود که به عنوان رییس هیأت خلع ید از شرکت نفت انگلستان و
ایران راهی آبادان شد و در دولت دکتر مصدق معاون وزارت فرهنگ و سپس مجری پروژۀ لوله کشی آب تهران شد.
اگر کودتای 28 مرداد 1332 رخ نداده و دولت مصدق ساقط نشده بود چه بسا همان مسیر را ادامه میداد اما ابتدا عضو فعال و مؤثر نهضت ملی مقاومت شد و سپس با انشعاب از جبهه ملی
ایران با یاری و همراهی آیت الله طالقانی و یدالله سحابی نهضت آزادی
ایران را تأسیس کرد و بهای آن را با محاکمه و زندان در دهۀ 40 پرداختند و از آن دادگاه جملۀ تاریخی و هشدارها و پیش بینی او ثبت شده که گفت: ما آخرین گروهی هستیم که با زبان قانون با شما سخن میگوییم و درست هم می گفت چرا که وقتی بازرگان و همراهان او را که به روش مسالمتآمیز و و اصلاحی باور داشتند برنتافتند منتقدین این شیوه را کنار گذاشتند و سلاح در دست گرفتند و گروههای مسلح تشکیل شد. از سازمان مجاهدین خلق تا چریک هایی فدایی خلق.
نام بازرگان اما به عنوان نخستوزیر دولت موقت و در حالی که شاپور بختیار مستقر بود در تاریخ معاصر
ایران ممتاز است چرا که در این بخش یگانه است و با هیچ کس دیگری شراکت ندارد.
زیرا تنها صدراعظم/ رییس الوزرا/ نخست وزیر تاریخ
ایران است که نه پادشاهی او را معرفی و منصوب کرده و نه رییس جمهوری (چنان که بعدتر در سال های 59 تا 64 سه رییس جمهوری - بنیصدر، رجایی و آیتالله خامنهای- به ترتیب محمد علی رجایی، محمد جواد باهنر و میرحسین موسوی را به عنوان نخست وزیر به مجلس شورای اسلامی معرفی کردند) و نه از مجلسی رأی اعتماد گرفته است.
حکم او را رهبر انقلاب- امام خمینی- در حالی صادر کرد که هنوز خود به قدرت رسمی نرسیده و دولت شاپور بختیار بر سر کار بود ( یک هفته قبل از پیروزی انقلاب در 22 بهمن 1357) و مجلس شورای ملی یا اسلامی هم در کار نبود تا به او رأی اعتماد دهد بلکه مردم
ایران در خیابان ها به او رأی اعتماد و شعار سر دادند: بازرگان، بازرگان نخست وزیر
ایران و احتمالا او به یاد سخن مراد خود افتاد که گفته بود: مجلس آنجاست که مردم آنجا هستند و در پیشنهاد انحلال مجلس هفدهم برای همه پرسی هم خاطر نشان ساخته بود قانون برای مردم است نه مردم برای قانون و مجلس هم برای تحقق اراده مردم تشکیل می شود (قابل توجه کسانی که در دفاع از قانون خوشبختانه مسکوت حجاب، قانون قانون میکنند).
به این اعتبار بازرگان به هیچ نخستوزیر/ صدراعظم/ رییس الوزرا و رییس دولت دیگری قبل و بعد از خود شباهت ندارد زیرا چنان که گفته شد حکم صدارت او را نه پادشاه، نه رییس جمهوری و نه حاکمی با عنوانی دیگر صادر نکرد بلکه کسی صادر کرد که در لحظه صدور حکم هیچ عنوان رسمی نداشت و به دو اعتبار او را مأمور تشکیل دولت موقت کرد:
1.بر حَسَب حق شرعی
2. بر اساس حق قانونی ناشی از آرای اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت
ایران که طی اجتماعات عظیم و تظاهرات وسیع و متعدد در سراسر
ایران نسبت به رهبری جنبش ابراز شده است.
در آن زمان البته خیلیها و شاید خود بازرگان هم متوجه منظور آیتالله از حق شرعی نشدند چون به "ولایت" یا "ولایت فقیه" اشاره نشده بود و در مصاحبه های نوفل لوشاتو و پیش نویس قانون اساسی که البته هنوز در اختیار همه نبود نیز سخنی از ولایت فقیه در میان نبود. از این رو آنان که دقت کردند هم احتمالا حق شرعی را ناشی از مرجعیت یا ولایت تام فقها تصور کردند چندان که آیتالله گلپایگانی در پیام تبریک بعد از همه پرسی جمهوری اسلامی به ولایت فقها اشاره میکند.
مهندس هاشم صباغیان از یاران بازرگان و فعالان آن زمان و وزیر کشور دولت موقت در خاطرات خود تصریح کرده ما به کلمه "حق شرعی"در حکم توجه نکردیم و این در حالی است که چند دقیقه بعد از آن امام خمینی در نطق خود گفته بود:
"چون جناب آقای مهندس مهدی بازرگان را سالهای طولانی است که از نزدیک میشناسم و مردی است فاضل، متدین از لحاظ دیانت و امین به ملت و ملی و بدون گرایش به چیزی که خلاف مقررات شرعی است من ایشان را معرفی میکنم که ایشان رییس دولت باشد... من که ایشان را حاکم کردهام یک نفر آدمی هستم که به واسطۀ ولایتی که از طرف شارع مقدس دارم این را قرار دادهام. ایشان واجبالاتباع است. ملت باید از او اتباع کند. یک حکومت عادی نیست. یک حکومت شرعی است. باید از او اتباع کند."
این که یک مرجع دینی که هنوز بر قدرت ننشسته به اعتبار "حق شرعی" و "اعتماد اکثریت ملت که در تظاهرات و اجتماعات ابراز شده" رییس دولت و به تعبیر خودشان "حاکم" تعیین کند و مردم هم در خیابان رأی اعتماد بدهند یقینا سابقه نداشته و این ویژگی را در تمام تاریخ
ایران تنها و تنها مهندس بازرگان دارد و از این حیث استثناست. ( شاید گفته شود شورای انقلاب به جای مجلس نقش قوه مقننه را ایفا میکرد ولی شورای انقلاب بر اساس نظر آقای مطهری پیشنهاد دهنده بود نه آن که به عنوان نخست وزیر به او رأی اعتماد دهند). البته او تنها گزینه مورد قبول همه طیف های سیاسی و فکری هم بود.
از مرتضی مطهری که پیشنهاد دهنده به شورای انقلاب بود تا آیتالله طالقانی که رفیق شفیق او بود. آیتالله شریعتمداری هم با فرزند آذربایجان از قبل ارتباط داشت. با مرجع تقلید دیگر – آیتالله مرعشی نجفی هم نسبت نزدیکی داشتند (پسر دایی – پسر عمو بودند). در میان دانشگاهیان نیز استادی و ریاست دانشکدۀ فنی جای چون و چرا باقی نمیگذاشت و اگرچه آب او با مارکسیستها به یک جو نمی رفت اما عنوان «چریک پیر» و برآمدن مجاهدین خلق از دل نهضت آزادی جای ادعا برای آنان باقی نمی گذاشت.
با این همه هر قدر سال 57 برای بازرگان اصطلاحا «آمد» داشت سال 58 برای او سرشار از ناکامی بود. در بهار نتوانست رؤیای «جمهوری دموکراتیک اسلامی» را محقق کند که شورای انقلاب هم گویا بر آن مُهر تأیید گذاشته بود و در تابستان به جای مجلس مؤسسان قانون اساسی مجری مجلس خبرگان قانون اساسی شد و در پاییز سفارت
آمریکا اشغال شد و این بار استعفای او مورد قبول قرار گرفت نه آن که مشخصا در واکنش به آنچه در 13 آبان 1358 رخ داد کناره گرفته باشد و در زمستان مجال کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری را به خاطر تحلیل نادرست مهندس سحابی از دست داد چرا که گمان میکرد بعد از اشغال سفارت و بازداشت مهندس امیر انتظام محبوبیت خود را از دست داده و نهضت آزادی را به جانب حمایت از دکتر حسن حبیبییی سوق داد که حاضر نبود از آنان یاد کند. دو ماه بعد که بازرگان آرای بالایی در انتخابات اولین دورۀ مجلس شورای ملی جمهوری اسلامی – بعدا اسلامی- به دست آورد تازه دانستند بعید نبود اگر نامزد میشد بر بنیصدر چیره و اولین رییس جمهوری
ایران میشد.
مهم ترین منتقد بازرگان در سال 58 دکتر سنجابی بود که در همان فروردین از دولت کناره گرفت و جای او را در وزارت خارجه دکتر یزدی گرفت. دبیر کل جبهه ملی از بازرگان خواسته بود همان پیش نویس قانون اساسی (بدون ولایت فقیه) را که به امضای اولیه رهبر انقلاب و مراجع سه گانه قم هم رسیده بود به همه پرسی بگذارد و به دنبال مجلس مؤسسانی نباشد که هاشمی هم نگران بود پیشنویس را دستخوش تغییرات اساسی کند و به خبرگان بدل شد او همان تغییرات و گسترده تر هم اتفاق افتاد.
اگر دانشجویان بر دیدار او (به اتفاق دکتر یزدی و دکتر چمران و مجتهد شبستری) با برژینسکی در مهر 58 در الجزایر خرده میگیرند از استعفای او هم انتقاد شد چرا که نه رییس جمهوری انتخاب شده بود و نه مجلس شکل گرفته بود و شورای انقلاب باید هم زمان نقش دو قوه را ایفا میکرد.
عجیبترین اقدام بازرگان در سال 58 نامه به شاه و دعوت او به بازگشت برای حل ماجرای گروگانهای آمریکایی است و از فرط ساده انگاری تا مدتها بسیاری می پنداشتند این نامه واقعی نیست اما هم او در جاهای دیگر مصمم و محکم بود کما این که تمام همت خود را به کار بست تا جنگ
ایران و عراق پایان یابد و هدف سقوط صدام و حزب بعث به دست جمهوری اسلامی را دست نایافتنی میدانست و ذرهای هم از موضع خود کوتاه نیامد تا جایی که از امام خمینی نقل میکنند درباره شعار مرگ بر سازشکار که علیه بازرگان سر داده میشد به فرزند خود گفته بودند اگر اهل سازش بود با من سازش میکرد!
با این همه از میان همه توصیفات درباره وجوه فرهنگی و سیاسی و دینی و اجتماعی بازرگان آنچه را که فرزند حالا مولاناپژوه او – دکتر نوید بازرگان- همان روزهای نخست بعد از درگذشت پدر در مجلۀ آدینه و 30 سال قبل نوشت گویا تر میدانم: "صاحبنامی بود بی ادعا و از اغراق و غلو بیزاری میجست. زلال و صاف بود آن قدر که گاه به کودکی میمانست. بیشتر صداقتمدار بود تا سیاستمدار. فخر نمیفروخت. نه به تقوای بسیار خود نه به مدارک دانشگاهی و نه به هیچ چیز دیگر. درویشی بود با همۀ اَبنای عالَم دوست."
بازرگان رییس زندان قصر دوران حبس خود را برای ریاست شهربانی کل کشور در نظر گرفت و وقتی دید فضا برای این کار مساعد نیست او را معاون شهربانی کرد و این در هنگامهای بود که شهربانی بیش از هر نهاد دیگر در مظان اتهام بود. وقتی امیر انتظام بازداشت شد به دادگاه رفت تا بگوید دیدارهای خارجی با هماهنگی و اطلاع او بوده است.
مخالفان او هم اذعان میکنند جای بازرگان تا چه حد خالی است و سیاستمداران رادیکال دهه 60 خود بعدها به راهی رفتند که او طی کرد چون یک ایرانی تمام عیار بود. "ایرانی معیار" نه بیدین است نه در دینداری افراط میورزد. ایرانی معیار، عاشق
ایران و مناسبتهای ملی است و به همین خاطر در نوروز 58 به ورزشگاه آزادی رفت و گفت لباس نو پوشیده و از مردم خواست کف بزنند و صلوات را بگذارند برای وقتی آقای طالقانی وارد شد و طالقانی البته نیامد چون برای حل مناقشهای به شمال
ایران رفته بود.
سخنور قهاری نبود. قد و قامت بلندی هم نداشت. اهل شعر و ادبیات و فلسفه هم نبود. اما هر جا که بود در کانون توجه قرار می گرفت و همه - به جز جماعت قلیل فحاش اما پر سر و صدا و پرادعا - برای او احترام قایل بودند و این جایگاه را از زندگی سالم و مطالعه و طمع دنیا نداشتن به دست آورده بود.
با این همه بسیاری البته میپرسند که چرا بازرگان و ملیها و لیبرالها و روشن فکران بازی را به روحانیون واگذار کردند؟ یک دلیل شاید این باشد که روحانیت متحد و یک پارچه بود و جدای کاریزمای امام خمینی گرد آیتالله بهشتی حلقه زده بودند و یکدیگر را تضعیف نمیکردند. این سو اما قطب زاده در تلویزیون به دولت موقت حمله میکرد و بنیصدر ساز خود را مینواخت و دکتر پیمان میکوشید در تقابل حزب جمهوری اسلامی و لیبرالها راه سومی بگشاید و حساب چپ ها و مجاهدین هم روشن بود.
در تنهایی او حتی میان همفکران کافی است به یاد آوریم دولت موقت در پی اشغال سفارت سرنگون شد ولی مهندس سحابی در سربرگ نهضت آزادی در حمایت از اشغال اعلامیه نوشت و منتشر کرد. یا به یاد آوریم که دکتر سامی عضو دولت موقت بود اما چون بازرگان طب ملی را اجرا نکرد استعفای خود را خطاب به امام خمینی نوشت. یا کریم سنجابی همان ماه های اول بنای ناسازگاری گذاشت. یا داریوش فروهر تا پایان دولت موقت نمی خواست بماند و به خواست امام ماند.
بازرگان در پیام های تلویزیونی برای تلطیف فضا حکایت ملانصرالدین هم میگفت اما عملا به گنگ خواب دیده بدل شده بود که نه میتوانست به جماعت بگوید چه خبر است و چه خواهد شد و نه صدای او را می شنیدند و باید زمان می گذشت تا هاشمی رفسنجانی که بالای مجلس می نشست و نظارهگر توهین به او حین نطق پیش از دستور بود به همان اعتدالی برسد که بازرگان به عنوان سیاست گام به گام هوادار آن بود و خاتمی در قالب اصلاحات دنبال کند و حسن روحانی به شکلی دیگر و اکنون در قالب وفاق ملی از زبان رییس جمهور پزشکیان بشنویم که اوایل انقلاب هوادار بازرگان نبود ولی مثل او ضد چپ مارکسیستی بود.