آنها با اشک میجنگیدند
تحلیل ویژه
بزرگنمايي:
اخبار محرمانه - صبح نو /متن پیش رو در صبح نو منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
سعید آجورلو| حکمتهایی در مراسم تشییع پیکر سید حسننصرالله وجود داشت که مدتها باید گفته شود.
غم بود اما پایان نبود
1: معمولا مراسم تشییع پیکر مراسم حزن، اندوه و عزاداری است. تا بوده هم همین بوده. غم هر قدر بزرگتر هم باشد، این اندوه بیشتر و بیشتر میشود و برای فرد عزادار جز ناامیدی و استیصال چیزی نمیماند. در تاریخ اینگونه بوده. غم، اساسا جان و روح انسان را میگیرد و راه تسلیم را پیش رویش میگذارد. انسان غمگین و حزین در شرایط معمول منفعل و تسلیم است؛ اما در مراسم تشییع پیکر سید حسن نصرالله اینگونه نبود. هم حزن، اندوه و حسرت بود هم قدرت و امید. مردم عزادار سید حسن و سید هاشم، اندوهگین بودند؛ اما تسلیم و ناامید نبودند. در فراغ شهید نصرالله اشک میریختند، داغ داشتند؛ اما نه از جنس داغهایی که انفعال میسازد. این دقیقا همان میراث تشیع است. مگر میشود که اشک ریخت، شیون کشید؛ اما قدرتمند بود؟ بله، میشود. چون عاشورا جز این نبود. سنت عاشورا یعنی چون زینب (س) اندوهگین، حزین و داغدار باشی؛ اما دشمن هنوز از تو بترسد و ترس یزید درست بود، چون عاشورا تمام نشد، چون سنت عاشورایی از غم، شکوه و حماسه میسازد و طبیعی است که یاران اباعبدالله پس از بیش از یک هزاره همچنان از غم، قدرت بسازند. شیعه در طول تاریخ کم از این داغها ندیده؛ اما نایستاده، چون فقط با اسلحه نمیجنگد، با قلب و ذهن و وجودش هم میجنگد و برای همین در غم هم در حال مقاومت است. در تقیه، مصالحه و جنگ همچنان در حال مقاومت است. از راه و مسیر خارج نمیشود، حتی اگر ضربه سنگین باشد که بود. ضربه سید حسن سنگین و طاقتفرسا بود؛ اما دیروز در ورزشگاه بیروت اثری از پایان نبود. غم و اشک بود؛ اما پایان نبود.
سه لحظه بینظیر
2: مراسم دیروز سه لحظه ناب داشت؛ اول لحظه ورود پیکر دو شهید به ورزشگاه. لحظه شروع آخرین دیدار و چه لحظه سختی. اشک بود و شیون. چنانکه صدای گریه بر ورزشگاه حاکم مطلق شد و ادامه داشت و لبیک به جناب سید حسن و صفیالدین. اشک تبدیل به شعار و لبیک شد و مگر غیر از این است مسلک شیعه. مگر حضرت زینب (س) فقط اشک میریخت. هرگز، هم عزادار بود و هم با کلمه میجنگید. اینجا هم مردم با اشک میجنگیدند و چه جنگ ترسناکی است این جنگ برای اسرائیل و اتفاقا ترس درستی هم هست که در لحظه دوم مهم تشییع پیکر نشانههای ترس خود را بروز دادند. با چند جنگنده که اف 35 همراهشان بود. واقعا اگر این جنگندهها نمیآمدند، مراسم تشییع یک چیز کم داشت. آنجا خیال همه راحت شد که بله، اسرائیل همچنان از این اشکها میترسد. یعنی از این جمعیت ترسیده است. از این لبیکها ترسیده است. از شهید نصرالله میترسد و جنگندهها جواب گرفتند. چند دقیقه شعار علیه اشغالگر و چه شعارهای قدرتمندی و چه مردم شجاعی. شعارهایی که پشتوانه قدرت نظامی است و سازنده امنیت. ترکیب اسلحه و ایمان همان چیزی است که اسرائیل را بیشتر میترساند. همان قدرتی که اجازه تصرف لبنان را نه در جنگ سیوسه روزه داد نه در جنگ اخیر و لحظه سوم، لحظه گشتن پیکرها اطراف استادیوم بود. دوباره اشک و آه و هر چند وقت یکبار لبیک و شعار مرگ بر اسرائیل. همه با هم. پس خبری از پایان نیست.
همه با هم صاحب عزاییم
3: شیعیان لبنان مظلوم و مقتدرند. امام و آقا را از عمق وجودشان دوست دارند و به مسافران ایرانی میگویند سلام ما را به آقا برسانید؛ همانهایی که روی سینهشان عکس امام نصب کردهاند. خودشان را جزئی از ایران میدانند و به حمایت ایرانیها دلگرم. ایرانیها هم بودند که بگویند شما تنها نیستید. شما افتخار جهان اسلام و تشیع هستید. ما نه در غم سید حسن عزیز فقط شریک غم که مثل شما صاحب عزاییم. ما همه با هم صاحب عزاییم. آن جمع دوستداشتنی ورزشگاه بیروت، تاریخ را ساختند، انسان را امیدوار کردند، از مظلومیت و اندوهشان، شور و ایمان متجلی کردند و آینده را خریدند. از این روزها در تاریخ شیعیان کم نیست. روزهایی که همه با اشک فریاد میزنند. اسرائیل با این روز چه میخواهد کند. روزهایی که در ایام جنگ تحمیلی فراوان دیده شد. روزهایی که ایران تنها بود؛ اما خدا را داشت و با قدرت مسجد و منبر بر عراق پیروز شد. اسرائیل با 5 اسفندها چه میخواهد کند؟
![]()
لینک کوتاه:
https://www.akhbaremahramaneh.ir/Fa/News/1335473/