سرمقاله مردم سالاری/ مولفه انتخابات آمریکا و تنشهای ایران با اسرائیل
مقاله
بزرگنمايي:
اخبار محرمانه - مردم سالاری / « مولفه انتخابات آمریکا و تنشهای ایران با اسرائیل » عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم جهانگیر محمودی نژادیان است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
ایران احتمالا پس از انتخابات آمریکا با اسرائیل وارد جنگ خواهد شد تا از یکسو رژیم غاصب صهیونیستی را سرجای خود بنشاند و از سوی دیگر بتواند مشکل تحریمها را از طریق آمریکا و اروپا حل کند. اما این تحلیل نیازمند زمینهها و پس زمینههایی است که در ذیل به آنها میپردازم.
اسرائیل، خصوصا با رهبری کسانی مانند نتانیاهو، حماقتهای بزرگی نسبت به فلسطین، لبنان و ایران انجام داده و نتایج معکوسی نسبت به هدف خویش گرفته و آثار مخربی را تجربه کرده است. یکی از بزرگترین حماقتهای آنان به شهادت رساندن سید حسن نصرالله و یاران وی بود. آنان با این کار جبهه مقاومت را ناچار به تصمیم جدیتری برای نابودی یا سرکوب رژیم صهیونیستی خصوصا در قالب اتحاد بیشتر و دقیقتر نمودهاند. زیرا امکان پذیرش رژیم اسرائیل با این ویژگیها وجود ندارد یعنی بقای این رژیم با ویژگیهایی که از خویش بروز داده، برابر با نابودی مردم منطقه است. این نکته مهم را نیز نباید فراموش نمود که بالاخره صاحبان سرزمینها و وطنها پیروز هستند و این طبیعت انسان است که در نهایت صاحبان سرزمین و وطن بر مدعیان دروغین سرزمینها پیروز هستند، زیرا حس مالکیت یک حس فطری و طبیعی است، به ویژه آنکه اشغالگران هدفی جز نابودی ساکنان واقعی سرزمین فلسطین یا به بردگی کشاندن آنان ندارند. این امر از طبیعت وطن، وطندوستی سرچشمه میگیرد که اگر صهیونیستها عاقل بودند این حقیقت بزرگ را در استراتژی خویش در نظر میگرفتند اما حماقتها و توهمات اسرائیلی این امکان را از آنان گرفته است. از حماقتهای بزرگ صهیونیستها این است که با رفتار پیمانشکنانه و غیرمتعهدشان نسبت به قوانین بینالملل، دوستان عرب خود را به شدت نگران کردهاند. اکنون اردن و مصر از بروز چهره وحشیانه و پیمانشکن اسرائیلیان به وحشت افتادهاند و عربستان نیز احساس میکند راهی که رفته قابل اعتماد نیست. حماقت بزرگتر آنان تکیه بر قدرت آمریکاست. آنان فراموش نمودهاند که آمریکاییان در ویتنام و افغانستان با چه فضاحتی ناچار به ترک آن کشورها شدند.
شاید اگر چند عاقل صلحطلب بدون تکیه به قدرت عاریهای رژیم صهیونیستی بر آن دیار حاکم شده بودند، اکنون وضعیت خیلی بهتری داشتند. باید گفت صهیونیستها در جهان، ابتدا با تکیه بر مظلومیت خویش در هلوکاست و غیره (که صحت بسیاری ازآن اخبار قابل تردید است) با اینکه اقداماتشان ظالمانه وستمگری علیه ملت فلسطین بود اما توانستند به اندازه قابل توجهی حمایت بسیاری از مردم جهان را برای بقای خویش به دست آورند. ولی پس از پیروزی در جنگ شش روزه علیه اعراب و حمایتهای بیدریغ اروپا و آمریکا غروری احمقانه برآنان مستولی شد و البته با نادیده گرفتن سهم فلسطینیها و تکیه برزورگوییهای افراطی اساس و ریشه خود را در معرض زدودن قرار دادند. صهیونیستها به جای آنکه در برابر ظلمها و ستمهایی که انجام دادند به جبران آن بپردازند، به غرور احمقانه خود ادامه داده و کوشیدند تا به جای حل مساله به پاک کردن صورت آن بازور و دروغ اقدام کنند. تکیه برقدرت دروغ و فریب درحد افراطی از یکسو و تکیه برلایزال بودن زور نظامی عاریهای و توان اقتصادی خویش از سوی دیگر از حماقتهای بسیار بزرگ صهیونیستهاست.
البته طبیعت ظالم این است که با توجیهات شبه منطقی، برای ظلم و ستم ارتکابی، ابتدا خود را بفریبد و با این فریب قدرت و توان واقعبینی را از خویشتن گرفته، در نتیجه راه نابودی خویش را هموار کند. زیرا انسانی که بینایی خویش را از دست داده ممکن است کورانه در چاهی بیفتد که نتیجه آن هلاکت است. این کوری که بر اثر خود فریبی است علتش مخالفت با فطرت و طبیعت انسانی است و البته برای آنکه آرامشش به هم نریزد ناچار به فریب دادن دیگران نیز میشود و این کار بزرگترین اشتباه استراتژیکی است، که صهیونیستها گرفتار آن هستند. زیرا این خودفریبی بیش از دیگر فریبی قدرت تحلیل و واقعبینی را از انسان میستاند و فریب دادن دیگران نیز این کوری و نابینایی را مضاعف میکند. بدین ترتیب کلیه تصمیمات و سیاستها و ترفندها و استراتژیهایش به جای راهگشا بودن او را گمراهتر کرده و نتایج زیانباری را برای وی به ارمغان میآورد. آنان اگر عاقل بودند با یک بازنگری تلاش میکردند تا راه ستمگری را رها کرده و راهی بروند که شاید بتوانند زمینه فراموشی ظلمها را از طریق گونهای بخشایشطلبی حقیقی فراهم نموده و به بقای خویش کمک کنند. البته بخشایشطلبی همراه با این اقدام که اجازه دهند مردم فلسطین درباره بودن و نبودن آنان تصمیم بگیرند یالااقل بخشی از فلسطین که سازمان ملل تعیین کرده به مردم فلسطینی واگذار کنند.
لازمه آن نیز جبران جنایتهایی است که علیه فلسطینیها شد. اما صهیونیستها براساس فهم جاهلانه و احمقانه و غرور مضاعف خویش، راه هرگونه مسالمتجویی را بستند و همچنان براین حماقت بزرگ پای میفشارند. از جمله حماقتهای بزرگ اسرائیل این است که دلایل غصب خویش را که اموری واهی و غیر قابل قبول برای عقل و حقوق بینالملل بوده بااطمینان و یقین، مورد تاکید قرار داده و آن را امری واضح و مبرهن تلقی میکنند. چاشنی این باورها ساختن توهمات و دروغهایی است که مثلا صهیونیستها قوم برگزیده خدا هستند و آنها حق دارند که نسبت به جهان تصمیم بگیرند و هر سرزمینی را که خواستند تصاحب کنند. آنها این گمان غلط (یعنی قوم برگزیده بودن خدا) را با چاشنی دیگری مخلوط میکنند که سرتاسر توَهم و دروغ محض است و خود با دست خویش در تلمود واردکردهاند و آن ریشه در فروضی دارد که البته نه مبنای الهی دارد و نه مبنای عقلی. اما از جمله باورهای متوهمانه آنان این است که به جز بنیاسرائیل، همه ابناء بشر در واقع همان حیواناتی هستند که خداوند به علت کمبود آدمی در کشتی نوح تبدیل به انسان نموده است. در حالیکه اگر خدا قصد داشت که انسانها را بیشتر کند، به این حرکت نیازی نداشت و میتوانست کاری کند که از میان همان تعداد اندک از زن و مردی که در کشتی باقی بودند عده خیلی بیشتری انسان بیافریند. آن وقت بااین باورهای احمقانه خود را بزرگترین فهمها و شعورهای عالم معرفی میکنند. وانگهی اگر بر فرض محال خداوند چنین امری را از میان تبدیل حیوانات به انسانها ضروری میدانست، حتما به جز شکل و ظاهر، روح انسانی را درآنان میدمید وگرنه خلاف هدف خویش عمل کرده بود. این توهمات اساس و بنیاد دموکراسی اسرائیلی را به وجود آورده است و عجیب این است که بسیاری نیز سیستم متوهم نژادپرستانه و به شدت ایدئولوژیک را ازبهترین دموکراسیهای جهان معرفی میکنند.
اسرائیلیان به استناد این باورهای موهوم به خویشتن اجازه میدهند که هر جنایتی را مرتکب شوند و میگویند اگر ما اعراب را میکشیم تفاوتی با کشتن گاو و گوسفند و سگ و گربه ندارد. این درحالی است که ادله فراوانی وجود دارد که بسیاری از اعراب ازناحیه حضرت اسماعیل (ع) فرزندان ابراهیم (ع)هستند یعنی فرزندان حضرت ابراهیم(ع) (چه از ناحیه فرزندان ذکور و چه از ناحیه فرزندان اناث) براساس متون مقدس قدیم و جدید به شمار میآیند واگر هم ادعای ناشی از توهم آنها درمورد تبدیل حیوانات به انسانها درست باشد اتفاقا در مورد اعراب درست و قابل قبول نیست. زیرا آنان مثل بنیاسرائیل از فرزندان ابراهیم(ع) هستند. البته درمورد بسیاری از مسلمانان غیرعرب نیز درست نیست چه آنان نیز فرزندان ذکور یا اناث حضرت ابراهیم(ع) از طریق وصلت با سادات هستند. در اینجا از خوانندگان عزیز برای اینکه ناچار به بیان این توهمات وخذعبلات صهیونیستی هستم عذر میخواهم. بنابراین تردیدی نیست که اقدامات جنایتکارانه آنان با توجیهات ظالمانه و غیر انسانی و متوهمانه فقط ره به جنایتهای احمقانه هرچه بیشتر خواهد برد و خود بهتر میدانند که ظلم و جنایت و توهم، اوضاع را به ضرر آنان پیش خواهد برد، تا آنجا که به تدریج حتی دوستان آنها روی به تقبیحشان آوردهاند وکار آنها چنانچه میبینید حداکثر چند سال دیگر تمام است. زیرا چرخه خشونت سرنوشتی جز نابودی برای ظالم و ستمگر وفق قوانین حاکم برتاریخ و اجتماع باقی نمیگذارد. هیچ انسانی نمیتواند که با ظلم و ستم مداوم خود را برای همیشه ماندگار و بادوام بداند. البته سلطه توهمات و تحلیلهای نادرست به آنان اجازه نمیدهد که بتوانند این معنا را به خوبی بفهمند. اکنون وضعیت جهان به شکلی درآمده که حتی یهودیان به صورت گروهی و فردی در برابر ستم جنایتکاران صهیونیست قدعلم کرده و قطعا این دسته از یهودیان که درمیان آنان خاخامهای بسیاری وجود دارد با استنادات دینی و علمی، نادرستی اعمال و روشهای شنیع صهیونیستها را اثبات کرده و خواهند نمود و نشان خواهند داد که ایدئولوژی صهیونیسم بر ستونهای پوچ وخیالی و ظالمانه خیمه زده است.
بشریت در اقصی نقاط جهان، روز به روز به ماهیت غاصبانه، ظالمانه و جنایتکارانه رژیم صهیونیستی درحال پی بردن است و این امر مهم از چشم سیاستمداران اسرائیلی نادیده یا کوچک به شمار میآید. اگر سیاستمداران صهیونیستی بهرهای ازعقل برده بودند بر پایه غرور احمقانه وحق به جانب بودن خویش جنگ با غزه را ادامه نمیدادند و میکوشیدند تا با حل وفصل قابل قبول ماجرای غزه، به بازسازی وجهه خویش درجهان بپردازند. اما حماقتها به آنها فرصت نمیدهد و شرایطی را خود دامن میزنند که امثال کشورهایی چون انگلیس اقداماتی هرچند کوچک از قبیل عدم ارسال 36 قلم از ابزار و آلات نظامی را متوقف کنند. اگر عاقل بودند میفهمیدند که این هنوز از نتایج سحر است و فشارهای مردم اروپا و آمریکا اوضاع را برای آنها تنگتر خواهد کرد و کار را به جایی خواهند رساند که آمریکا و اروپا به علت فشار مردم خویش به ناچار زمینه نابودی و سقوط رژیم صهیونیستی را فراهم کنند. نکته مهم دیگر اینکه تواناییهای نظامی فلسطینیان و دوستان و حامیان فلسطینیان روزبه روز بیشتر شده و گروهی ازدولتهای عربی نیز که برپایه منافع خائنانه رویکردی دوستانه با صهیونیستها دارند، به تدریج ناچار به محاق رفته وعدهای از آنان به عدم همکاری وعده دیگر ناچار به درگیری با اسرائیل خواهند شد. لذا هرانسانی که اندکی از خرد و اندیشه بهرهمند باشد، خواهد دانست که این روش برای صهیونیستها جز نابودی نتیجه دیگری نخواهد داشت و یا لااقل بحران و وحشت و مشکلات دائمی را برای آنان فراهم خواهد کرد. این نتایج ناشی ازحماقتها و توهماتی است که صهیونیستها درباره ایدئولوژی خویش و همچنین توان نظامی و اقتصادی خود دارند. از جمله آثار تداوم این روش، مهاجرت معکوس یهودیان به کشورهای مبداء خواهد بود. اما از حماقتهای بزرگ صهیونیستها نوع رفتار آنان با ایران است. از جمله اینکه حتی در دوران پهلوی اقداماتی نمودند که صدای محمدرضا شاه که دوست آنان بود را درآوردند و او به نقد رفتارهای خطرناک آنان پرداخت یا اینکه در همان زمان رد پای صهیونیستها در تحریک و تهییج کردها درکردستان ایران برای جداییطلبی دیده شد. همچنین اگر عاقل بودند با توجه به اینکه انقلاب اسلامی برپایه ارزشهای اسلامی به شدت از وجود اسرائیل غاصب خشمگین بود، باید ملاحظاتی میکردند تا بتوانند خشم ایرانیان را کنترل کنند. البته در جنگ تحمیلی تلاشهایی کردند اما درعین حال از تجزیهطلبان ایران به انحاء مختلف حمایتها کردند. کار تجزیه ایران را خصوصا ازسال 2000 در دانشگاه بگین. سادات آکادمیک کردند و تلاش خویش را به اشکال گوناگون دراین راستا از طریق مطالعات و آموزشهای ویژه تعمیق بخشیدند و دانشمندان ما را ترور کردند و موانع بزرگی برای حل روابط ایران و آمریکا باتوجه به سلطه سیاسی، اقتصادی و غیره که برآمریکا دارند، ایجاد نمودند. درحالیکه اگر عاقل بودند به این موضوع نیز میاندیشیدند که شاید بهبود روابط ایران با آمریکا بتواند بقا و دوامشان راتقویت کند. زیرا محدودیتها و الزامات این روابط میتوانست که تا اندازه قابل توجهی از خطرات ایران علیه اسرائیل بکاهد. اما باغرور احمقانه خویش فکر کردند که آنقدر ایران را درمحاق و تنگنا قرار دهند که ناچار از یکسو تجزیه شود و از سوی دیگربه زعم خویش رژیم جمهوری اسلامی از بین برود. غافل از اینکه ایران از بعد نظامی و انتظامی بسیار نیرومندتر شده و از بعد ملی و سرمایه اجتماعی عنایت بزرگ الهی از طریق حب حسینی(ع) راه وحدت و وفاق ملی را گسترده و زمینه تجزیه را کور کرده و این روند روبه پیش است. در همین راستا نیز تلاش آشکار و نهان اسرائیلیها برای تجزیه ایران از حماقتهای بزرگ آن حکومت است. آنان نشان دادند که کشور ایران اگر با آنان دوست باشد یا دشمن تفاوتی نمیکند، در هر صورت قصد تجزیه و نابودی آن را دارند. معنای این سخن این است که مردم و قومیتهای ایران را به جان یکدیگر بیندازند وکاری کنند که سی الی چهل سال خونریزی و برادرکشی میان مردمان کشور بر سر تقسیم مرزها و حدود و منابع به وجودآید. چندی پیش مامور امنیتی و دانش آموخته دانشگاه بگین. سادات، سرهنگ دکتر مردخای گیدار که بارها درباره تجزیه ایران و علل آن سخن گفته بود در مقالهای در جرازلم پست تاکید میکند که باید ایران به 5 تا 6 کشور تقسیم و تجزیه شود. او خواسته بود که کلیه اقوام غیرفارس را برای تجزیه تحریک و تجهیز کنند.
زمینه این هدف ازقدیم وجود داشت.چنانچه برناردلوییس صهیونیست از سال 2000 برنامه تجزیه ایران را با طرحهای گوناگون مطرح کرده است یاخانم برنداشیفر استاد دانشگاه حیفا برای تجزیه آذربایجان و مناطق دیگر سالهاست که کوشش مینماید و طرح تجزیه اودد یینون که خواستار تجزیه مناطق مختلف خاورمیانه شده بود، بیش از60 سال است که مطرح است. طرحی که به شدت مورد تاکید حزب لیکود و مورد عمل جرج دوبلیو بوش بود، این طرحها و افکار بیانگر این است که تجزیه ایران پیوسته در دستور کار صهیونیستها بوده است. واقعیت این است که ماهیت و واقعیت رژیم اشغالگر صهیونیستی بدون کوچک و ناتوان کردن کشورهای بزرگ منطقه امکان بقا ندارد. زیرا پیوسته این احتمال را میدهند که این کشورهای بزرگ به دست دشمنان آنها افتاده و اسباب نابودی آنان رافراهم کنند.پیروزی انقلاب اسلامی در ایران از مستندات این باوراست. با این وصف تفاوت نمیکند که در حال حاضر این کشورها دارای حکومتهای دوست باشند یا دشمن. در هر صورت بزرگی برخی ازکشورهای خاورمیانه و برخی از کشورهای آفریقایی که به اسرائیل از نظر جغرافیایی نزدیک هستند، برای آنان خطرناک است. صهیونیستها به خوبی از این حقیقت مطلع هستند و با تمام وجود به صورت آشکار یا پنهان علیه دوستان و دشمنان خویش در جهت تجزیه کشورهای بزرگی چون ایران، عربستان، اردن، سوریه، عراق و مصر تلاش میکنند. برخی از کشورها که روابط دوستانه آشکار یا پنهان با اسرائیل مانند مصر و عربستان واردن و پاکستان و ترکیه دارند با این باور که این شکل از روابط میتواند کشورشان را از خطرنجات دهد برتداوم این روابط میکوشند اما خود کم و بیش اطلاع دارند که صهیونیستها ناچارند که برای بقای خویش همه کشورهای بزرگ اطراف خویش را تجزیه کنند، و از درون به جان یکدیگر بیندازند. البته این روش نیز از حماقتهای بزرگ کشورهای اسلامی نیز هست که به جای اینکه دشمن اصلی حیات و بقای خویش را هدف قرار دهند به بهانههای کم ارزش (یا اگرهم ارزش داشته باشند فرعی)، به ستیزه وجنگ با یکدیگر مشغولند و در این راه منبع تصمیمات و اطلاعاتشان آمریکا و اروپا است که خود کاملا دست و پا بسته در اختیار صهیونیستها هستند.
پیروی از این روش چیزی جز افزایش دشمنی، بدبینی و ستیزه میان کشورهای اسلامی فراهم نمیکند و نتیجه آن گام برداشتن به سوی نابودی به دست اسرائیل خواهد بود. شاید روزگاری اروپا و خصوصا آمریکا از دست صهیونیستها توسط مردمیکه شریف هستند، آزاد شوند اما تا آن زمان نمیتوانید از آنان چیزی جز پیروی ازخواسته صهیونیستها انتظار دیگری داشته باشید. کشورهای اسلامی باید بدانند عواطف قومیتی یا عواطف مذهبی که گاه در کشورهای مسلمان به شکل شکافهای متراکم در میآید بهترین امکان برای به جان هم انداختن قومیتها ومذاهب کشورهای مسلمان است و نباید شک کنند که با پول و اسلحه و تبلیغات و پروپاگاندا و نخبگان وخواص خائن در وقت مقتضی به سراغشان خواهند آمد. اما حماقت دیگر از سوی برخی از ایرانیانی رخ میدهد که خود با گسترش سکولاریسم و از جمله طرح زن، زندگی، آزادی به تجزیه مورد نظر صهیونیستها کمک میکنند. (حتما مقاله نگارنده در این نشریه را زیر عنوان دیالکتیک جامعه دوقطبی و وفاق ملی که بحثی علمی در این باره است بخوانید) اگر ایرانیان عاقل باشند و چشم باز کنند جریان مزبور از سوی تجزیهطلبان کُرد شروع شد و از سوی همه تجزیهطلبان مورد حمایت قرار گرفت. این توهم محض است که تصور شود با شعلهور شدن عواطف قومیتی در فضای بیدینی، میتوان کشور را حفظ نمود و توهم بزرگتر این است که گمان رود، تجزیهای آرام و بیصدا به وجود خواهد آمد. بیشک سی الی چهل سال میان مردم ایران از قومیتهای گوناگون به جان هم خواهند افتاد و متقابلا از یکدیگر کشتهها خواهند گرفت و هیچ یک از قومیتهای مرکزی و پیرامونی روی آسایش نخواهند دید. لذا چنان از یکدیگر به تحریک اسرائیلیان و اصحاب آنان با تزریق پول و اسلحه و پروپاگاندا خون خواهند ریخت که قرنها مَثَل مردم جهان شود. بنابراین باید با چشمی باز و نگرشی عاقلانه ببینیم که اقدامات ما درجهت به هم زدن وحدت ملی و تبلیغ و ترویج لیبرال دموکراسی یا ملیگرایی آریایی که هر دو چیزی جز تشویق و تحریک به قومیتگرایی در میان همه اقوام نتیجهای نخواهد داشت اجتناب کنیم. از اینرو باید کوشش کنیم که دولت مدرن ویژه ایران را با وفاق ملی بسازیم و به بهانه تحریمهای آمریکا که خود عامل دست صهیونیستهاست، نظام جمهوری اسلامی که حافظ امنیت و وحدت ملی است را مقصر نشناسیم.
زیرا چنانچه در بالا بیان شد اسرائیل جز ویرانی ایران چه درحال دوستی و چه در دشمنی، چیز دیگری نمیخواهد و خصوصا با امثال نتانیاهو و حزب لیکود آمریکا نمیتواند تحریمها را از ایران بردارد، یعنی جنگطلبی و ستیزه ایران نیست که اسباب تداوم تحریمهاست بلکه اهداف صهیونیستی و اسارت آمریکا درچنگ اسرائیل است که باعث این وضعیت است و دوستی ایران نیز مشکل راحل نمیکند. لذا جز با نشان دادن توان و قدرت و وحدت و وفاق ملی نمیتوانیم از شر صهیونیستهای جنگطلب و شرورکه عمدتا بازهای آن به رهبری نتانیاهو و عوامل آن است در امان بمانیم و شک نکنیم که راه دیگری وجود ندارد. البته کوششهای دولت برای برونرفت از تحریمها امری ضروری است ولی اگر قصد زنده بودن و زندگی کردن داریم نمیتوانیم به آمریکا وحتی اروپا امیدوار باشیم مگرا ینکه بتوانیم از شر نتانیاهو، حزب لیکود و عوامل آن خلاص شویم. اکنون کار آنقدر بالا گرفته که درتلآویو در بیلبردی تصویر مهسا را درکنار تصویر أستر (همسر یهودی خشایار شاه هخامنشی) قرار دادهاند و نوشتهاند که مهسا برای ما مانند أستراست. یعنی مهسا به عنوان نماد جنبش زن، زندگی، آزادی میتواند مانند أستر اسباب کشتار و جنگ میان بسیاری از ایرانیان را فراهم کند. أستر در توطئهای که به همراه عموی خویش مردخای پیاده نمودند، با فریب دادن خشایار شاه اسباب کشتار 77000 نفر از ایرانیان بیگناه را فراهم نمود. لذا درست نیست که ما به بهانههای فرعی یا به طورکلی نادرست روی به انتقادات غیرقابل قبول یا فرعی از نظام بیاوریم و باید با درک درست از مصالح خویش با وفاق ملی و نگاه فهیمانه و منطقی راه را از چاه بازشناسیم. اکنون وقت نتیجهگیری از بحث برپایه خطر صهیونیستهایی چون نتانیاهو و حزب لیکود و سلطه این گروه برآمریکا رسیده است. نتیجه اینکه روش وحشیانه صهیونیستها و خطری که آنان علاوه بر جهان اسلام برای ایران دارند خواه ناخواه این کشور را ناچار به درگیری با خود خواهد نمود. ولی نباید در این کار عجله کرد یا تصمیم نابخردانه گرفت. زیرا صبر جمهوری اسلامی علت دارد. علت عمده اش این است که نمیخواهد عامل پیروزی ترامپ شود. بیگمان حمله بسیار شدید ایران به شیاطین اشغالگر صهیونیستی و ضربات هولناک وفلج کننده این کشور به اسرائیل، باعث میشود که دموکراتها به شدت مورد انتقاد واقع شوند. این امر به نفع ترامپ واقع شده و اسباب پیروزی وی را فراهم میکند. دموکراتها براساس مشی بینالمللی خویش دفاع از اروپا و مقابله با چین و روسیه را مهمترین و اصلیترین مساله خویش میدانند. لذا گرچه برپایه طبیعت و ذات صهیونیستی خویش به منافع اسرائیل به شدت وفادارند اما از جریان کبوترهای صهیونیستی که خواهان گونهای صلح و همسویی باسیاست دو کشوری هستند، پیروی مینمایند. از این رو دموکراتها درگیر شدن در جریان بازهای خونریز اسرائیل و حمایت همه جانبه از حزب لیکود و نتانیاهو را امری غیرعقلانی دانسته و کوششهای خویش را برتنشزدایی در منطقه متمرکز نمودهاند. ولی جمهوریخواهان به ویژه ترامپ با شعار ملیگرایی آمریکایی در مشی بینالمللی به شدت منافع دو جریان بینالمللی را پی میگیرند. یعنی از یکسو میکوشند تا روسیه و اروپا را رها کرده و بدین وسیله دین خویش را به پوتین انجام دهند و از سوی دیگر به شدت حمایتهای خویش را متوجه بازهای خونریز اسرائیل نموده تا بدین وسیله خواسته ظالمانه آنان رافراهم کنند.
یعنی اگر ترامپ پیروز شود، عمده امکانات خویش را برای دفاع از توسعهطلبیهای اسرائیل به رهبری نتانیاهو هزینه نموده و بر خاورمیانه متمرکز خواهد شد، در این صورت هزینههای جانی و مالی جنگ با اسرائیل برای ما بسیار بیشتر خواهد شد. با این توصیف، صبر ایران برای مقابله با اسرائیل، صبری استراتژیک است. البته اگر ترامپ نیز رای بیاورد، ایران برای بقای خویش چارهای جز درگیر شدن با اسرائیل ندارد. اما درحال حاضر میکوشد تا با تمام توان خویش مانع پیروزی ترامپ شود تا بتواند هزینه جنگ با صهیونیستها را کمترکند. این به واقع معنای عقبنشینی تاکتیکی و صبر استراتژیک است. پیروزی کاملاهاریس و جنگ سرکوبگرانه ایران با اسرائیل پس از انتخابات آمریکا، فضای حاکم برصهیونیستها و آمریکا را فضایی صلحطلبانه نموده و حل مشکل ایران با آمریکا خصوصا در موضوع انرژی هسته ای را فراهم خواهد نمود. یعنی ما اسباب آسودگی خاطر دموکراتها را با بر سر کارآوردن کبوترهای صهیونیستی فراهم خواهیم نمود و جریانات مدافع صهیونیستها درآمریکا بر اثر سرکوب صهیونیستهای تجاوزگر توسط ما دیگر منافع اسرائیل را بمانند دوران نتانیاهو و حزب لیکود در توسعهطلبی و جنگ نخواهند دید. چون ضربات مقاومت از جمله ایران بر اسرائیل چارهای جز دفاع از بقای صلحآمیز با راهحل دو کشوری برای صهیونیستها باقی نخواهد گذارد و برخلاف اینکه گفته و تحلیل شده باید گفت دموکراتها در این مسیر خوشنود هم خواهند شد و قطعا اجرای تعهدات برجامی نیز برای آنان لازم و ضروری خواهد بود. اما درحال حاضر به علت فشاربازهای اسرائیلی و طبیعت برده بودن دولت آمریکا برای صهیونیستها ناچار به پیروی از خونریزان و جنایتکارانی چون نتانیاهو هستند. اکنون در ایران کبوترها بر سرکار هستند و باید کوشید که درآمریکا پیروزی کاملاهاریس فراهم شده و با شکست و سرکوب نتانیاهو و همچنین حزب لیکود و اعوان و انصارشان، در نبردی سرنوشتساز اسباب شکست بازهای اسرائیلی به وجود آمده و امکان بازگشت آنان غیرممکن شود و جریان مدافع دو کشوری و به اصطلاح کبوترهای صهیونیستی قدرت بیابند. این یک مرحله و یک گام استراتژیک برای ایران در رویارویی با اسرائیل است و این همان صبر استراتژیک و عقبنشینی تاکتیکی است که میتواند ضربه هولناک بر پیکر اسرائیل و همچنین پایان دادن به تحریمها را در پی آورد. نتانیاهو با این جنایت با کک برده خویش یعنی دولت آمریکا تمام توان خویش را با این خونریزیها فقط برای پیروزی ترامپ میکند زیرا میداند که شکست او بدون ترامپ قطعی است. وی میخواهد با درگیرکردن ایران در جنگ فضای پیروزی ترامپ را بسازد وگرنه میداند که کشتن و به شهادت رساندن سیدحسن نصرالله نتیجه منفی نظامی برای اسرائیل به بار خواهد آورد. اما ایران زیرک تر از وارد شدن در بازی نتانیاهو است ولی چیزی به پیروزی کامالاهریس و شکست نتانیاهو و سرکوب اسرائیل توسط ایران باقی نمانده است. جریان کامالاهریس به پیروی از کبوترهای صهیونیستی امکان همسویی با سیاستهای نتانیاهو را ندارد. چون ناچار میشود که برای خواسته آنان روسیه و چین را رها کنند و این سیاست از منظر دموکراتها و کبوترهای صهیونیستی شکستی بزرگ است.
لینک کوتاه:
https://www.akhbaremahramaneh.ir/Fa/News/1280777/