اخبار محرمانه-امیر نورایی/قواعد بازی اصلاحطلبان در طی دورههای پیشاانتخابات معمولا تکراری و مبتنی بر اصول سادهای است. این قواعد که دو مخاطب اصلی (شورای نگهبان و یا رایدهندگان) دارد؛ در مورد شورای نگهبان از اصل “به مرگ بگیرید تا به تب راضی شوند” تبعیت میکند و در مورد مخاطبان عادی یعنی رایدهندگان از “قاعده دیو و دلبر” بهره میگیرد.
در نوشتار حاضر مدل تبلیغی اصلاحطلبان مورد واکاوی قرار می گیرد و تبیین هر کدام از این مدلهای بازی وظیفه این نوشتار است:
1. شورای نگهبان از جمله نهادهای نظارتی نظام جمهوری اسلامی ایران است که از منظراصلاحطلبان سد و مانعی سرسخت است که در هر انتخابات به عنوان یکی از اولین و مهمترین موانع فراروی اصلاحطلبان برای نیل به اهدافشان یعنی کسب کرسیهای قدرت به شمار میرود. تلاش مستمر اصلاحطلبان ظرف 25 سال گذشته آن بوده است که اولا نظارت استصوابی را عاملی ضد دموکراتیک در اذهان مردم تصویر کنند ثانیا شورای نگهبان را نهادی غیرانتخابی و همسو با جریان اصولگرا لذا فاقد عدالت لازم بهدلیل این سوگیری بنمایانند. اما این تلاشها تاثیری بر کارکرد شورای نگهبان نداشته و علیرغم همه این جوسازیها، عبور از فیلتر شورای نگهبان در آستانه هر انتخابات به دغدغه نخست اصلاحطلبان و کاندیداهای آنان مبدل میشود. اصلاحطلبان برای تاثیرگذاری بر شورای نگهبان، فرمولی را مبتنی بر یک فرض طراحی نمودهاند. فرضشان آنست که فیلتر شورای نگهبان و سختی و راحتی عبور از آن تابعی از شرایط فضا و محیطی است که شورای نگهبان در زمان تصمیمگیری در آن قرار دارد. با این مثال که همین شورای نگهبان با ضوابط سختگیرانه در سال 79 مهمترین چهره مجاهدین انقلاب یعنی بهزاد نبوی را برای انتخابات مجلس ششم تایید صلاحیت کرد. از اینرو بر آن هستند برای تایید کاندیدای مطلوب اصلاحطلبان و مدیریت شاخص ذهنی اعضای شورای نگهبان لازم است که کاندیدای اصلاحطلب مطلوب را در کنار یک کاندیدای فوقالعاده رادیکال به صحنه بفرستیم؛ تا شورای نگهبان مواضع کاندیدای مطلوب را در کنار کاندیدای رادیکال، معتدل و قابل پذیرش ارزیابی کند. این همان فرمول «به مرگ بگیر تا به تب راضی شوند»؛ در عرصه عمل سیاسی است. حضور تاجزاده و کاندیداتوری او در انتخابات ریاست جمهوری اسلامی علیرغم اطلاع از امکان زیاد رد صلاحیتش با همین هدف صورت میگیرد.
2. در برابر رایدهندگان نیز مدل رفتاری اصلاحطلبان که تکراری و بعضا نیز موفق بوده؛ بر پایه «تئوری ریسک» استوار است. تئوری ریسک از لحاظ علمی منطبق بر دیدگاه «نوسان احتمال وقوع اتفاق دلخواه» بوده به عنوان انحراف از میانگین بازده عمل تعریف میشود. به زبان ساده و عملگرایانه، تئوری ریسک به واقع یک ترفند روانشناسی بوده و بر پایه آن اغلب مردم ریسکگریز میباشند و چنانچه انتخاب یک کاندیدا برای آنان پرریسک تلقی شود؛میکوشند به هنگام رای دادن کاندیدای کمریسک را برگزینند. به عبارتی، انتخاب مسیر یا کاندیدای با ریسک کمتر یک رفتار طبیعی در اکثر مردم است. در راستای تئوری ریسک، اصلاحطلبان با بهرهگیری از مدلی که تحلیلگرایان ارشد اصولگرا برآن نام مدل«دیو و دلبر» دادهاند و در عرف جهانی مصطلح به دیونمایی رقیب (یا دمونیزیشن demonization) است؛ میکوشند با تبلیغات متراکم علیه کاندیدای رقیب، او را مخالف آزادیها یا مطالبات عرفی مردم نشان دهند؛ مثلا در مورد بعضی از کاندیداهای ریاست جمهوری مدعی شدند آنان در صورت پیروزی، پیادهروهای خیابانها را زنانه – مردانه خواهند نمود. در این گونه تبلیغات معمولا جامعه هدف زناناند که از منظر روانشناختی، ریسک گریزتر محسوب میشوند.
3. نکته نهایی آن که اصلاحطلبان علیرغم پیچیده نمایی که بیشتر محصول تجربیات اطلاعاتی بعضی از سران آنست؛ در حوزه کنش سیاسی از الگوهای ثابت و عمدتا سادهای بهرهبرداری میکنند. این الگوها هر چند در مواجهه با فقدان الگوی عملیات سیاسی رقیب بعضا موفق عمل کرده است ولی در مجموع بهدلیل نداشتن سازوکار اصلاح کارکرد مبتنی بر بازخور یا فیدبک، فاقد نوآوریهای جدید میباشد.