اخبار محرمانه - روزنامه سازندگی /متن پیش رو در سازندگی منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
نیره خادمی| محمدجواد
ظریف را خیلیها با برجام و توافق هستهای
ایران شناختند. تابستان سال 1394 حتی برخی او را با محمد مصدق مقایسه کردند و گفتند، مصدق زمان است اما حالا با گذشت نزدیک به یک دهه از آن روزها و درحالی که 5 سال از خروج
آمریکا از برنامه توافق هستهای میگذرد، برخی نمایندگان مجلس در تلاش برای کنار زدن این چهره سیاسی از مناسبات دولت پزشکیان هستند. تلاش طیف پایداریچی در مجلس شورای اسلامی برای دور نگه داشتن یکی از مهمترین بازیگران این روزهای سیاست
ایران از صحنه، بهانهای شد تا به روند دور خوردن برخی افراد تاثیرگذار سیاسی در برخی دولتها بپردازیم؛ افرادی که شاید همچنان فاصله زیادی با مصدق و امیرکبیر و قائممقام فراهانی و اساساً مفهوم نخبگی داشته باشند اما توانستهاند، قدمهایی هر چند اندک در جهت رشد و اصلاح جامعه ایرانی بردارند.
از سوءقصد تا استیضاح و فشار برای کنارهگیری
با روی کار آمدن دولت سیدمحمد خاتمی، تفکر اصلاحات برای نخستین بار وارد ادبیات سیاسی ایرانیان به مخصوص مطبوعات دومخردادی شد؛ تفکری که تکیهگاه مردمی داشت و اساساً تودههای مردم به واسطه همان شعارهای تغییر در روندهای سنتی آن زمان به عرصه انتخابات کشیده شدند. سعید حجاریان با مدرک مهندسی مکانیک از دانشگاه تهران و دکترای علوم سیاسی از دانشکده حقوق دانشگاه تهران یکی از افراد تاثیرگذار آن زمان بود که به تئوریسن اصلاحات معروف شد. او اسفند سال 78 همزمان با افشای ماجرای قتلهای زنجیرهای در روزنامهاش در مقابل ساختمان شورای شهر تهران از سوی سعید عسگر مورد سوءقصد قرار گرفت. حجاریان در پی مشکلات جسمانی که به واسطه ترور برای او پیش آمد، دیگر مانند گذشته نتوانست به فعالیتهای سیاسی و نظریهپردازی ادامه دهد. عطاالله مهاجرانی از دیگر افراد تاثیرگذار در دوران اصلاحات بود که در مدت سه ساله حضورش در رأس وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی حدود 200 امتیاز نشریه صادر شد که به مهمترین دستاورد او معروف شد. مهاجرانی هم خیلی زود تحت فشار قرار گرفت و خیلی زود از گردونه سیاست خارج شد. او حدود یک سال پس از استیضاح ناموفق در مجلس، سرانجام مجبور به کنارهگیری از سمت خود شد و اگرچه به مدت 4 سال ریاست مرکز گفتوگوی تمدنها را بر عهده گرفت اما بعد از مدتی به حاشیه رفت. عبدالله نوری، وزیر کشور دوره اول سیدمحمد خاتمی توسط نمایندگان دوره پنجم مجلس که ترکیب اصولگرایی داشت، استیضاح شد تا دولت اصلاحات از مردان تاثیرگذار این جریان خالیتر شود.
در دولت حسن روحانی، رضا فرجیدانا از زمان در دست گرفتن سکان وزارت علوم تحت فشار افراد تندروی مجلس قرار گرفت. او در نهایت هم به دلیل بازگرداندن دانشجویان ستارهدار، اخراج نکردن افراد فعال در جریانات سال 88 از وزارت علوم، بازگرداندن برخی اساتید اخراج شده، تغییر شیوه انتخاب رؤسای دانشگاهها، میدان دادن به نشریات دانشجویی و احیای برخی تشکلهای دانشجویی در دانشگاهها استیضاح شد. جلسه مرداد 1393 و بدون حضور حسن روحانی برگزار شد تا باز هم اندک روزنههای امید برای بهبود و اصلاح شرایط جامعه بسته شود. ترکان و حجتی افراد دیگری هستند که در این زمینه میتوان از آنها نام برد. علیاکبر ترکان؛ به عنوان یک سیاستمدار اصلاحطلب به مدت 4 سال معاونت نفت کابینه محمود احمدینژاد را بر عهده داشت اما به گفته خواهر او فرزانه ترکان، سال 88 به دلیل افشاگری در رابطه با دروغ بودن آمار و ارقام، حکم بازنشستگی او را صادر کردند. محمود حجتی هم که با سابقه حضور در وزارتخانه جهاد و کشاورزی در دو دولت محمد خاتمی و حسن روحانی در دو دوره نیز کارنامه نسبتاً مثبتی در زمینه کشت گندم داشت اما در نهایت دو سال پس از استیضاح ناموفق در مجلس، آذر سال 1398 به واسطه فشارها از سمت خود کنارهگیری کرد.
تفکرات کوتاه مانع توسعه
ایران در تاریخ چهار دهه گذشته
ایران میتوان از نمونههای دیگری با همین سرگذشت نام برد اما فارغ از اینکه مثالهای بیشتری داشته باشیم یا بخواهیم به این یقین برسیم که مثالها تا چه میزان به خاصیت نخبگی نزدیک هستند باید به این سوال پاسخ دهیم که اساساً چرا هر اصلاحگری در
ایران با چنین سرنوشتی مواجه میشود؟ در همین زمینه دکتر محمدرضا تاجیک، استاد دانشگاه و تئوریسین جریان اصلاحات معتقد است که فرهنگ سیاسی ما به قامت پخمگان و کوتولهها درآمده است و به همین دلیل نیز عمق، قاعده و منطق پیدا نکرده است: «هنگامی که فضای سیاسی
ایران توسط پخمهها و کوتولهها پر شده است به صورت طبیعی این افراد اجازه نمیدهند، افراد بزرگ در فضای سیاسی
ایران وجود داشته باشند. اگر قرار بر این بود که بزرگان در عرصه سیاسی فعالیت کنند، جا برای کوتولهها تنگ میشود و مردم آنها را با هم مقایسه میکنند. در چنین شرایطی قد کوتاه، فکر کوتاه و تدبیر کوتاه آنها برای همگان نمایان میشود. در تاریخ
ایران اصحاب و اربابان قدرت همواره کسانی را میپسندیدهاند که به مراتب از آنها کوچکتر باشند تا در مقابل آنها رؤیتناپذیر شوند. اقتضای یک نظام سیاسی پاتریمونیالیستی و بناپارتیستی این است که همه در «طول» «شاه» قرار بگیرند تا دیده نشوند. هر آنچه هست، شاه است و بقیه باید محو باشند و صدایی نداشته باشند. به همین دلیل نیز فضای سیاسی
ایران همواره توسط افراد حقیری پر شد که چشم دیدن افراد رشید را نداشتند. تکنیک و تاکتیک همه این افراد چاپلوسی و سالوسی بوده و هنگامی که به قدرت میرسیدهاند، تعظیمها و تکریمها میکردهاند. در نتیجه فرهنگ چاپلوسی و سالوسی توسط این افراد در فرهنگ سیاسی ایرانیان رخنه کرده و تا به امروز ادامه پیدا کرده است».
برخی اصلاحگرانی که کشته شدند
در تاریخ معاصر
ایران کم نیستند نخبگانی که در مسیر تلاش برای توسعه کشور، ناکام ماندند، کشته شدند یا در خوشبینانهترین حالت از معادلات سیاسی کنار گذاشته شدهاند. در این میان اما نام محمد مصدق، قائممقام فراهانی و امیرکبیر بیشتر از همه شنیده شده است و علی رضاقلی، پژوهشگر و جامعهشناس ایرانی هم سال 1377 در کتاب جامعهشناسی نخبهکشی با تمرکز این سه شخصیت تاریخی به تحلیلی جامعهشناسانه از ریشههای تاریخی استبداد و عقبماندگی در
ایران پرداخت. دکتر اصغر افتخاری، جامعهشناس سیاسی در توضیح هدف نویسنده کتاب جامعهشناسی نخبهکشی میگوید که او میکوشد تا نشان دهد، حیات جمعی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایرانیان از حیث ساختاری بهگونهای بود که در نهایت به نخبهکشی منجر میشد: «از این رو طرح عناصر منفردی همچون امیرکبیر در تاریخ
ایران اگرچه موثر بوده اما عملاً راه به جایی نبرده است؛ چراکه این ساختار اساساً توان تحمل اصلاحات آنها را نداشته و بدین خاطر مشاهده میشود که در اندک زمانی آنها را از سریر قدرت و تصدی زمام اصلاحات کشور به پایین میکشد». قائممقام فراهانی به واسطه سختگیریها در رابطه با انگلستان که به دنبال ایجاد تجارتخانه و گرفتن امتیاز از دولت
ایران بود خیلی زود باب دشمنی در دربار محمدشاه را فراهم کرد و سرانجام نیز به دستور او در باغ نگارستان به قتل رسید. امیرکبیر، نخستین صدراعظم ناصرالدینشاه و موسس دارالفنون در سه سالی که بر مسند صدارت نشست، کوشید تا با اصلاحات نظام مالی و اداری، اعتماد از دست رفته مردم را به دست آورد اما اقدامات او باز هم موجب دشمنی در دستگاه سلطنت شد و در نهایت هم دستور قتلش با همکاری مهد علیا بر دستان ناصرالدینشاه صادر و در حمام فین کاشان کشته شد. دکتر مصدق هم که در مسیر ملی کردن صنعت نفت و کوتاه شدن عوامل خارجی از نفت
ایران تلاش میکرد، دولت ملی را شکل دهد با کودتای آمریکایی- انگلیسی کنار رفت و سالها به صورت غیرقانونی در تبعید ماند و در نهایت هم از دست رفت.