بزرگنمايي:
اخبار محرمانه - خبرآنلاین / گای ریچی در فیلم «قاپزنی»، سبک جنایی و کمدی خود را از نو متولد کرد و مخاطبان را تحت تاثیر شخصیت های فوق العاده خود قرار داد.
در جهانی که سینما بارها به تاریکی و خشونت دنیای جنایت سر زده، گاهی کارگردانان جسور تصمیم میگیرند به این واقعیت تلخ، با لبخندی کنایهآمیز نگاه کنند. نتیجهاش میشود فیلمهایی در ژانر کمدی جنایی؛ آثاری که در مرز بین هیجان و خنده حرکت میکنند، جایی میان سرقت، قتل، سوءتفاهم و طنز تلخ زندگی روزمره.
این ژانر خاص، نه فقط به ما اجازه میدهد با چشمی متفاوت به جهان زیرزمینی جرم و جنایت نگاه کنیم، بلکه با بازیهای روایی، شخصیتهای تیپیک و موقعیتهای پیشبینیناپذیر، تجربهای متفاوت از سینما ارائه میدهد.
در این گزارش، به سراغ یکی از درخشانترین نمونههای این ژانر میرویم: فیلم «قاپزنی» ساختهی گای ریچی؛ فیلمی که با سبک خاص روایت، شخصیتهای عجیب، دیالوگهای تند و تدوینی پرهیجان، به یکی از آثار شاخص کمدی جنایی در سینمای معاصر بدل شد.
«قاب زنی» / موفقیت تجاری سرگرمکننده
فیلم «قاپزنی» توسط گای ریچی کارگردانی شده است. در این فیلم بازیگرانی چون جیسون استاتهام (در نقش تورناریک)، برد پیت (در نقش مکس)، دنیل کریگ (در نقش تامی)، آلفی آلن (در نقش دوک)، تیموتی اسپال (در نقش اسکن) و لنا هیدی (در نقش لوسی) هنرنمایی کردهاند.
تهیهکننده این فیلم متیو وان بوده و سرمایهگذاری و پخش این فیلم بر عهده کلمبیا پیکچرز و سونی پیکچرز کلاسیک بوده است.
فیلم در گیشه جهانی حدود 82 میلیون دلار فروش داشت میتوان گفت از نظر تجاری موفقیتآمیز بود، بهویژه با توجه به بودجه تولید حدود 10 میلیون دلار. با این حال، نقدهای متفاوتی از نظر تماشاگران و منتقدان دریافت کرد. برخی آن را شاهکاری سرگرمکننده دانستند، در حالی که برخی دیگر ساختار غیرخطی و پیچیدگی آن را چالشبرانگیز دانستند.
فیلم امتیازهای خوبی هم از بینندهها هم از منتقدها گرفته است
IMDb: امتیاز 8.2 از 10
Rotten Tomatoes (منتقدین): 74٪ تاییدیه
Rotten Tomatoes (مخاطبین): حدود 93٪ رضایت
Metacritic: امتیاز 55 از 100 (بر اساس نقدهای منتقدین)، البته در این مورد نظر کاربران بهتر از منتقدین بوده است.
این فیلم در جشنوارههای مختلف حضور داشت و نامزد دریافت جوایز متعددی شد، از جمله نامزدی برای جایزه بهترین فیلم بریتانیایی در BAFTA. همچنین برد پیت برای ایفای نقش در این فیلم چندین جایزه و نامزدی دریافت کرد.
فیلم از نظر فرهنگی نیز تأثیرگذار بود و بهخصوص در سینمای بریتانیا به یکی از آثار محبوب تبدیل شد.

تصویری از فیلم «قاپ زنی»
خط داستانی جذاب و پرکشش
فیلم «قاپزنی» داستانی پرشتاب و پرشخصیت دربارهی دنیای زیرزمینی لندن است که دو داستان موازی را دنبال میکند؛ یکی دربارهی یک الماس دزدیدهشده، و دیگری دربارهی دنیای مسابقات غیرقانونی بوکس.
ماجرای الماس:
یک دزد حرفهای به نام فرانکی چهارانگشتی (با بازی بنیسو دل تورو) یک الماس 86 قیراطی را از آنتورپ میدزدد و قرار است آن را برای رئیسش، آوی، به
آمریکا ببرد. اما وقتی به لندن میرسد، وارد بازی گنگسترها، شرطبندیها و دسیسههای پرپیچوخمی میشود که او را به دردسر میاندازد.
ماجرای بوکس:
در طرف دیگر، ترکیش (با بازی جیسون استاتهام) و دستیارش تامی در کار سازماندهی مبارزات بوکس زیرزمینی هستند. وقتی بوکسورشان مصدوم میشود، مجبور میشوند با یک کولی بدقلق و عجیب به نام میکی (با بازی درخشان برد پیت) وارد معامله شوند. میکی استعداد زیادی در مبارزه دارد، ولی اهل بازی طبق قانون نیست و این موضوع باعث میشود که ترکیش و تامی در دردسر بزرگتری بیفتند؛ چون رئیس گانگسترهای بوکس، بریکتاپ، دنبال بازی طبق برنامه خودش است.
در طول فیلم، مسیر این دو داستان به شکلی پیچیده به هم گره میخورد، و شخصیتهای زیادی با انگیزهها و هدفهای مختلف وارد بازی میشوند؛ از گنگسترهای روس گرفته تا دلالهای اسلحه، دزدهای خردهپا، و خلافکاران ریز و درشت. در نهایت، همهی این مسیرها به یک برخورد نهایی منجر میشود که پر از کمدی تاریک، خشونت، و پیچیدگیهای داستانی است.
فیلم با ریتم تند، تدوین خاص، و شخصیتپردازیهای منحصربهفرد، حال و هوایی خاص دارد که باعث شده هنوز هم یکی از بهترین فیلمهای گای ریچی شناخته شود.

تحلیل شخصیتها
در این فیلم ترکیش (Turkish) و تامی نمایندهی آدمهای معمولیای هستند که وارد بازیهای بزرگتر از خودشان شدند. آنها دائم در حال تقلا برای حفظ تعادل بین خواستههای خلافکاران و زنده ماندن هستند. نوع دیالوگ آنها نشان میدهد که چقدر دنیایشان بیرحم و بیثبات است.
میکی (Mickey) کولیای مرموز و غیرقابل پیشبینی است. ظاهر ساده او فریبدهنده است ، چون پشت آن لهجهی تند و رفتار سادهاش، یک نابغه بوکس است که همه را غافلگیر میکند. برد پیت عمداً لهجهی غلیظ و نامفهوم دارد تا نشان بدهد جامعه چقدر در درک افرادی مثل او ضعیف است.
فرانکی چهار انگشتی، آوی، بریکتاپ و بقیه هر کدام نمایندهی یک تیپ خاص از دنیای خلاف هستند. پولدارهای یهودی، گنگسترهای سنتی بریتانیایی، روسهای خشن. گای ریچی با اغراق طنزآلود، آن ها را شبیه کاریکاتورهایی از دنیای واقعی نشون میدهد.
پیامهای پنهان فیلم
در «قاپزنی» هیچکس قدرت مطلق ندارد. حتی گنگسترها و بریکتاپ هم در آخر گیر میافتند. این نشاندهندهی ذات چرک و ناپایدار قدرت در دنیای زیرزمینی است.
تمام شخصیتها فکر میکنند کنترل اوضاع دست خودشان است، ولی فیلم نشان میدهد که هیچکس واقعاً سر رشتهی بازی نیست.
سبک کارگردانی گای ریچی
تدوین سریع و پرشهای زمانی
سکانسها گاهی تند و سرسامآور پشت سر هم میآیند. پرشهای زمانی و روایت غیرخطی، باعث میشود تماشاگر همیشه در حال کشف باشد. ریچی دوست دارد ذهن مخاطب را وادار به پردازش بکند.
راوی اول شخص (ترکیش)
بازار
![]()
این سبک روایت باعث میشود تماشاگر بیشتر درگیر داستان باشد و از دید یک آدم معمولی وارد دنیای خلافکارها بشود.
دیالوگهای بامزه و تند
ریچی استاد نوشتن دیالوگهای سریع و با طعنه است. شوخیهای تاریک، لهجههای محلی، و بازی با کلمات بخشی از امضای کاری اوست.
ترکیب خشونت با کمدی
این یکی از خاصترین ویژگیهای این کارگردان است. سکانسهایی که در آن یک نفر کشته میشود ، همزمان بامزگی خودش را دارد. این تناقض، تماشاگر را به صورت هم زمان در حالتی از ترس و خنده قرار میدهد.
شخصیتپردازیهای شلوغ اما دقیق
با اینکه شخصیتهای زیادی در فیلم هستند، ولی همه آن ها قابلتشخیص هستند. شخصیتها هر کدام با چند دیالوگ، در ذهن مخاطب ماندگار میشوند.
مقایسه با دیگر آثار گای ریچی
دو فیلم نخست گای ریچی – «ضامن، قنداق و تفنگ دو لول» (Lock, Stock and Two Smoking Barrels - 1998) و «قاپزنی» (Snatch - 2000) – هر دو سرشار از انرژی، تدوینهای سریع و دنیای جنایتکاران خردهپا هستند، اما یک تفاوت مهم دارند: پختگی.
در فیلم اول ریچی با بودجهای کم و بازیگرانی نسبتاً گمنام، جهان خاص خودش را خلق میکند؛ طنز بریتانیایی، خلافکارهای دستوپا چلفتی و داستانهایی که تصادفی به هم میرسند. فیلم جذاب است اما هنوز خام.
در «قاپزنی»، همهچیز قویتر و حرفهایتر است؛ داستان چندلایهتر، شخصیتها رنگارنگتر (مثل برد پیت در نقش میکی کولی) و سبک بصریاش با پرشهای زمانی و دوربینهای خلاقانه، به امضای ریچی تبدیل میشود.
اگر «ضامن، قنداق و تفنگ دو لول» تولد یک سبک بود، «قاپزنی» بلوغ آن است.
تفاوت این دو اثر با فیلمهای بعدی ریچی مثل «شرلوک هولمز» یا «آقایان» در این است که دیگر کمتر توانست آن حس خالص، خیابانی و پرهرجومرج را بازآفرینی کند که در این دو فیلم اول دیده میشد.