نیویورک تایمز: ترامپ آرزوی دیرینه روسیه را برآورده میکند؟
تحلیل ویژه
بزرگنمايي:
اخبار محرمانه - ایران /متن پیش رو در ایران منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
راجر کوهن-رئیس دفتر پاریس نیویورک تایمز| برای دههها، یکی از اهداف اصلی اتحاد جماهیر شوروی این بود که ایالات متحده را از اروپا جدا کند. این جداسازی، همانطور که نامیده میشد، اتحاد غربی را که مانع از پیشروی تانکهای شوروی در دشتهای پروس میشد، از بین میبرد. اکنون، در عرض چند هفته، رئیس جمهوری ترامپ هدیهای را که مسکو در طول جنگ سرد و پس از آن از دستیابی به آن ناتوان بود، به این کشور تقدیم کرده است. اروپا که طرد شده، در شوک است. ایالات متحده، کشوری که ایده محوری آن آزادی و مأموریت اصلیاش دفاع از دموکراسی در برابر استبداد بوده است، اکنون به متحد خود پشت کرده و بهجای آن، رئیس جمهوری ولادیمیر پوتین از روسیه را در آغوش گرفته است. اروپا که دچار احساس رهاشدگی شده، از وظیفه عظیم تسلیح مجدد پیش روی خود بیمناک است و از دگرگونی ایدئولوژی آمریکا شگفتزده، خود را سرگردان مییابد. والری هایر، رئیس گروه «تجدید اروپا» در پارلمان اروپا، گفت: «ایالات متحده ستون اصلی مدیریت صلح بود، اما اکنون اتحاد خود را تغییر داده است. ترامپ، تبلیغات پوتین را تکرار میکند. ما وارد عصر جدیدی شدهایم.»
تأثیر عاطفی این تحول بر اروپا عمیق است. در مسیر طولانی از ویرانههای سال 1945 تا قارهای یکپارچه و آزاد، آمریکا نقشی محوری داشت. سخنرانی جان اف. کندی در سال 1963 با عنوان «من یک برلینی هستم» استقامت برلین غربی را الهامبخش در سراسر جهان قرار داد. رونالد ریگان در سال 1987 در دروازه براندنبورگ این چالش را مطرح کرد: «آقای گورباچف، این دیوار را فرو بریز!» تاریخ اروپا همواره تاریخ آمریکا بهعنوان یک قدرت اروپایی نیز بوده است.
اما معنای «غرب» در این دوران نوظهور دیگر روشن نیست. برای سالهای طولانی، با وجود تنشهای گاهبهگاه میان اروپا و آمریکا، غرب بهعنوان یک کنشگر استراتژیک واحد شناخته میشد که به ارزشهای دموکراسی لیبرال متعهد بود. اکنون اروپا وجود دارد، روسیه وجود دارد، چین وجود دارد و ایالات متحده نیز هست. «غرب» بهعنوان یک ایده، تهی شده است. اینکه این خلأ چگونه پر خواهد شد، هنوز مشخص نیست، اما یکی از گزینههای آشکار، خشونت میان قدرتهای بزرگ است. البته همانطور که تغییرات ناگهانی و روزانه در تعرفههای جدید نشان داده، ترامپ فردی تکانشی است، هرچند گرایشهای ملیگرایانه و خودکامه او ثابت باقی مانده است. او رویکردی معاملهگرانه دارد و ممکن است مسیر خود را تغییر دهد. در سال 2017، طی سفری به لهستان در اولین دوره ریاست جمهوریاش، او اعلام کرد: «امروز برای جهانیان اعلام میکنم که غرب هرگز، هرگز از هم نخواهد پاشید. ارزشهای ما پیروز خواهند شد.» رئیس جمهوری از آن زمان خود را از زنجیرهای چنین تفکرات سنتی و از همراهی محافل جمهوریخواه مستقر که از آن حمایت میکردند، رها کرده است. او اکنون به نظر میرسد که رهبری رها از قیود است.
چالش اروپا این است که تشخیص دهد چه چیزی در رفتار ترامپ یک مانور تاکتیکی است و چه چیزی یک تغییر جهت قطعی و اقتدارگرایانه در سیاست آمریکا محسوب میشود.
نیکول باکاران، دانشمند علوم سیاسی در دانشگاه علوم سیاسی پاریس، گفت: «صرفنظر از تنظیمات ترامپ، بزرگترین خطر این است که رها کردن دموکراسیهای لیبرال از سوی او انکار شود. ترامپ میداند که به کجا میرود. تنها موضع واقعبینانه برای اروپا این است که بپرسد: «ما چه ظرفیتی بهعنوان یک قدرت نظامی داریم و چگونه میتوانیم این قدرت را یکپارچه و با فوریت تقویت کنیم؟»
رئیس جمهوری امانوئل مکرون از فرانسه این هفته اعلام کرد که قاره اروپا با «تغییرات غیرقابل بازگشت» ناشی از اقدامات آمریکا مواجه است. او بر «تأمین مالی گسترده مشترک» برای تسلیح سریعتر اروپا تأکید و اعلام کرد که هفته آینده نشستی از رؤسای ستاد نیروهای مسلح اروپا برگزار خواهد شد و گفت: «صلح نمیتواند به معنای تسلیم اوکراین باشد.» او همچنین پیشنهاد داد که چتر هستهای فرانسه را به متحدان اروپایی گسترش دهد.
اینها نشانههایی از تغییرات راهبردی بزرگی بودند. اما در هیچ نقطهای از اروپا، اثرات تغییر جهت آمریکا به اندازه آلمان بیثباتکننده نبوده است، کشوری که جمهوری پس از جنگ جهانی آن تا حد زیادی ساخته آمریکا بود و خاطره جمعیاش، فداکاری سربازان آمریکایی را که اولین کمکها را به کشوری ویرانشده رساندند، مقدس میشمارد.
کریستوف هویسگن، رئیس آلمانی کنفرانس امنیتی مونیخ، ماه گذشته هنگامی که پایان سه سال فعالیتش در این سمت را در نظر آورد، اشک در چشمانش حلقه زد. او گفت: «ویران کردن یک نظم مبتنی بر قوانین و تعهد به حقوق بشر آسان است، اما بازسازی آن دشوار.» او این سخنان را پس از آن بیان کرد که جی.دی. ونس، معاون رئیس جمهوری ترامپ، اروپا را متهم کرد که با تلاش برای جلوگیری از پیشروی احزاب راست افراطی، از جمله حزبی آلمانی که از زبان نازیها استفاده کرده، دموکراسی را انکار میکند.
ژاک روپنیک، دانشمند علوم سیاسی فرانسوی که به طور گسترده در مورد اروپای مرکزی نوشته است، گفت: «صحنهای وحشتناک بود: پسری که تازیانه میخورد و پسری که اشک میریخت. اکنون اروپا باید برای دفاع از دموکراسی اقدام کند.» برای بسیاری از آلمانیها، اینکه آمریکا اکنون از حزبی مانند «آلترناتیو برای آلمان» (AfD) حمایت کند، حزبی که برخی از اعضایش آشکارا از نازیها طرفداری میکنند، بسیار سخت است. صدراعظم محافظهکار جدید آلمان، فردریش مرتس، با سخنانی واکنش نشان داد که همچون ناقوس مرگ نظم قدیم به نظر میرسید. او گفت: «اولویت مطلق من این خواهد بود که اروپا را هرچه سریعتر تقویت کنم تا بتوانیم گامبهگام به استقلال واقعی از ایالات متحده دست یابیم.» او همچنین اشاره کرد که دولت ترامپ «تا حد زیادی نسبت به سرنوشت اروپا بیتفاوت» است.
در عرض چند لحظه، سه تابوی دیرینه در آلمان شکسته شد. آلمانِ مرتس از قیمومت آمریکا خارج خواهد شد، بررسی خواهد کرد که آیا بازدارندگی هستهای فرانسه به برلین گسترش یابد، و اجازه خواهد داد که بدهیها افزایش یابند تا صنعت دفاعی با سرعت توسعه یابد.
حتی در شرایط سخت اقتصادی، آلمان معیار و نشانگر تحولات اروپا است. اگر همکاری نظامی فرانسه و آلمان به سرعت گسترش یابد و مشارکت نظامی بریتانیا، که تحت نخستوزیری کییر استارمر محتمل به نظر میرسد به آن افزوده شود، ممکن است اروپا از شهرت خود بهعنوان یک غول اقتصادی اما یک کوتوله راهبردی رهایی یابد. اما این اتفاق یکشبه رخ نخواهد داد. به نظر میرسد قدرتهای بزرگ اروپایی به این نتیجه رسیدهاند که ترامپ یک استثنا نیست. او از حمایت گسترده جناح راست افراطی در اروپا برخوردار است. او تجسم آمریکایی عصری از خودکامگان در حال ظهور است که نهادها و اتحادهای پس از جنگ را موانعی بر سر راه نظم نوین جهانی میبینند که بر اساس مناطق نفوذ قدرتهای بزرگ شکل گرفته است.
اگر ترامپ تمایل دارد گرینلند را از یک عضو اتحادیه اروپا، یعنی دانمارک تصاحب کند، اروپا چه نتیجه دیگری میتواند بگیرد؟ ترامپ از زمان آغاز دومین دوره ریاست جمهوری خود مدعی شده که اتحادیه اروپا «برای فریب دادن ایالات متحده تشکیل شده است.» این اظهارنظری بود که دیدگاه تاریخگریز و مبتنی بر منطق «حاصل جمع صفر» او را بازتاب میداد. زنیا ویکت، مشاور مستقر در لندن که پیشتر برای شورای امنیت ملی ایالات متحده کار کرده است، گفت: «اتحاد در مرحله کششی بسیار دردناکی قرار دارد، اما هنوز آن را در نقطه گسست نمیبینم؛ حداقل نه هنوز.»
اوکراین، برای پوتین، بخشی از کارزاری بسیار گستردهتر برای برهم زدن ناتو و اتحادیه اروپا است. او همراه با چین در یک «شراکت نامحدود»، میخواهد احیای روسیه خود را به ابزاری برای پایان دادن به آنچه سلطه غرب بر جهان میداند، تبدیل کند. پیر لِوی، سفیر پیشین فرانسه در مسکو، ماه گذشته در لوموند نوشت: «این به مردم آمریکا بستگی دارد که درک کنند آنها در تیررس پوتین قرار دارند: «ازبین بردن نفوذ غرب، پایان دادن به هژمونی آمریکا، کنار گذاشتن جایگاه برتر دلار در اقتصاد جهانی، و عمل کردن با حمایت ایران، چین و کره شمالی.»
فعلاً و به دلایلی نامشخص، ترامپ به نظر نمیرسد که اهمیتی بدهد. او هیچ نشانهای از عدول از موضع همیشگی خود (مصونیت از هرگونه انتقاد نسبت به پوتین) نشان نمیدهد. به نظر میرسد که اروپا باید بهتنهایی از بهت و حیرت خود عبور کند. خانم باکاران گفت: «هر صبح که بیدار میشویم، قلبمان شکسته است.»
بازار ![]()
لینک کوتاه:
https://www.akhbaremahramaneh.ir/Fa/News/1339904/