صادق زیباکلام: انقلابیون در قبال کارتر اشتباه بزرگی کردند
مصاحبه های ویژه
بزرگنمايي:
اخبار محرمانه - هم میهن /متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
جیمی کارتر، رئیسجمهوری سابق آمریکا که در سالهای پایانی حکومت محمدرضاپهلوی و سالهای ابتدایی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در این سمت بود، روز گذشته درگذشت؛ چهرهای که از یک سو برخی آن را مسببی از مجموعه عوامل انقلاب میدانند و از سوی دیگر عدم موفقیت دموکراتها در انتخابات آن سالها را به دلیل رویکرد انقلابیون در قبال اشغال سفارت آمریکا در آن روزگار تلقی کردند؛ دوگانهای که همچنان پس از قریب به 5 دهه بحثبرانگیز است.
بنابر برخی ادعاها کارتر با تصمیمات خود در راستای فضای باز سیاسی اثرگذاری خود را بر انقلاب ایران و فعالیت انقلابیون داشته است. در این راستا گفتوگویی با صادق زیباکلام، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران و از فعالان سالهای انقلاب، داشتیم که بر نقشآفرینی تصمیمات کارتر در فضای زندانهای دهه 50 و آثار اشغال سفارت آمریکا پرداخته است. این گفتوگو در ادامه میآید.
در تحلیلهای مختلف سخن از تصمیمات جیمی کارتر در راستای فضای باز سیاسی در کشورهایی مانند ایران آمده است و آن را یکی از علل ایجاد فضای انقلابی برای سرنگونی شاه دانسته اند. با توجه به اینکه طی همه این سالها بحث ادامه داشته و هنوز در میزان و اندازه اثرگذاری این چهره، چه در قبال سیاستهایش و چه در قبال تصمیم گیریش نسبت به نوع حمایتش از شاه در روزهای درگیری بحث زیاد است. این سئوال را از شما میپرسیم آیا شما جیمی کارتر را در پیروزی انقلاب موثر میدانید؟
سوال خیلی دشواری است، تاریخ درباره اتفاقاتی که رخ داده صحبت میکند و اگر کارتر در سال 55 انتخاب نشده بود و به کاخ سفید نمیرفت به احتمال خیلی زیاد در ایران انقلاب نمیشد اما واقعیتی که بیشتر به تاریخ مرتبط میشود این است که چه شد و چگونه با آمدن کارتر وضعیت ایران به هم ریخت و منجر به انقلاب 22 بهمن شد؟ به صورت خیلی خلاصه، دو روایت وجود دارد؛ یک روایت که خودم نیز آن را قبول دارم این است که جیمی کارتر اساساً یک فرد بسیار اخلاقی بود و تا آخر نیز اخلاقی باقی ماند.
نکته بعدی اینکه جیمی کارتر زمانی در سال 1355 وارد کاخ سفید شد که آمریکا از دو بحران شدید هنوز در رنج بود؛ بحران اول در ویتنام رخ داده بود و شکست آمریکا در ویتنام، و بحران دوم، داستان معروف واترگیت بود که باعث سقوط و محاکمه و استعفای دولت نیکسون شد. نکته سوم درباره کارتر این است که جمهوریخواهها در تمام سالهای قبل از دموکراتها یعنی ریچارد نیکسون و دولت قبل از آن تا آیزنهاور خیلی اعتقادی به حقوق بشر و دموکراسی نداشتند و از تمام رژیمهای سرکوبگر به واسطه اینکه متحد آمریکا بودند حمایت میکردند؛ از جمله ایران و آرژانتین و مکزیک و عربستان. یعنی مستبدترین رژیمهایی که در دهه 60 میلادی میبینید متحد آمریکا بودند و به راحتی حقوق بشر را زیر پا گذاشته بودند و آمریکاییها به این مسائل اعتراض داشتند و میگفتند حکومت ما نباید از این رژیمها حمایت کنند.
از بخت بد محمدرضاشاهپهلوی، سال 55 که کارتر وارد کاخ سفید میشود مقاطعی است که یکی از هولناکترین رژیمهایی که در دنیا از نظر پایمال کردن حقوق بشر وجود دارد، رژیم محمدرضاشاه پهلوی است. چراکه در اواخر دهه پنجاه و به راه افتادن جنبش و مبارزه مسلحانه در ایران و گروهها و چریکها، ساواک برای مبارزه با این گروهها از هیچ حد و اندازهای در کاربرد شکنجه دریغ نکرد. بنابراین در اوایل دهه 50 رژیم پهلوی بهعنوان یکی از بدترین رژیمها در آن دوران شناحته شده بود. کارتر زمانی که به کاخ سفید آمد رسماً اعلام کرد سیاست حقوق بشر یکی از اولویتهای سیاست خارجی آمریکا خواهد بود و رژیمهایی که در گذشته هر کاری که میخواستند با مخالفین خود میکردند و آمریکا با آنها روابط صمیمانه داشت، این دوران تمام شده است.
حالا خود را بگذارید جای محمدرضاپهلوی که هر نوع سلاحی که از آمریکاییها درخواست کرده بود را خریداری کرد و هیچوقت در واشنگتن کسی ایرادی از او نگرفت که حقوق بشر را زیر پا گذاشتید و ما این سلاحها را به شما نمیدهیم. پیشرفتهترین سلاحها را مستقل از اینکه وضعیت حقوق بشر در ایران چگونه بوده است در اختیارش گذاشتند. البته هیچ سندی نداریم که کاخ سفید و یا وزارت خارجه آمریکا یا جیمی کارتر، ویلیام سالیوان و... به شاه گفته باشند که شما باید حقوق بشر را رعایت کنید و دیگر نمیتوانید شکنجه کنید و اینگونه رفتار کنید؛ سندی تاکنون ندیدهام که آمریکاییها در دوران جیمی کارتر از ایران خواسته باشند که به حقوق بشر پایبند باشند.
این انتخاب شاه بود که از اواخر سال 55 و اوایل 56 در پیش گرفت به اسم فضای باز درونی، زندانیان سیاسی آزاد شدند، شکنجه در زندانها متوقف شد، آزادی مطبوعات تا حدودی به وجود آمد و شاه وعده انتخابات آزاد داد. اما چیزی که نه شاه و نه آمریکاییها و نه سازمان سیا و وزارت خارجه از آن اطلاع داشتند و این تنها ساواک بود که مطلع بود که چقدر نسبت به شاه مخالفت وجود دارد؛ از سوی روشنفکرها، تحصیلکردهها، کانون نویسندگان، بسیاری از روحانیون، روزنامهنگاران، وکلا و حقوقدانان و هنرمندان از حاکمیت ساواک در ایران به ستوه آمده بودند و چیزی که شاه نمیدانست، ابعاد گسترده مخالفت و تنفری بود که از رژیم شاه وجود داشت. بنابراین هروقت که شاه آزادیهای بیشتری میداد، انتظار و توقعات و خواستههای اپوزیسیون بیشتر و بیشتر میشد.
شاه باور نمیکرد که اینقدر مخالفت وجود داشته باشد و هر چقدر که از سال 56 به سال 57 نزدیکتر میشدیم این سیاست فضای باز سیاسی باعث میشد مخالفت و اعتراضات بیشتر شود. تصور آمریکاییها این بود که این یک بحران زودگذر خواهد بود و همانگونه که شاه توانسته بحرانهای دیگر را پشت سر بگذارد، مانند 15 خرداد و 28 مرداد، این بحران را هم پشت سر میگذارد و آمریکاییها هم نتوانسته بودند ارزیابی درستی از عمق مخالفت با پهلوی داشته باشند. از نیمه دوم سال 57 بود که متوجه شدند عملاً مخالفت با شاه آنقدر زیاد است که اینگونه به نظر نمیرسد شاه بتواند به پادشاهی ادامه دهد.
دو نگاه در دولت جیمی کارتر وجود داشت که یکی برای محافظهکارها و به رهبری برژینسکی بود و معتقد بودند شاه اول باید این بحران را پشت سر بگذارد و با سرکوب این آرامش را برقرار کند، بعد شروع به انجام اصلاحات سیاسی کند. رویکرد دوم برای وزارت خارجه بود که سالیوان داشت و اینها معتقد بودند عملاً برای هر گونه تغییر و تحولی نمیشود شاه سرکوب کند و سرکوب بیشتر به معنی خونریزی بیشتر است و جیمی کارتر عملاً نمیدانست با مشی کدامیک از این رویکردها یعنی سرکوب و یا عدم سرکوب جلوی مخالفتها گرفته شود و این دوگانگی باعث شده بود سیاست خارجی آمریکا فلج شود. کارتر نمیتوانست تصمیم قاطعی درباره وضعیت ایران بگیرد.
پس ناخواسته همه چیز دست به دست هم داد که کارتر هم در انقلاب نقش آفرین باشد؟
از سوی دیگر خود شاه هم بعد از کودتای 28 مرداد بهعنوان یک دیکتاتور حکومت کرده بود و هیچ فرد دومی وجود نداشت که بگویید اگر روزی شاه نبود کس دیگری جای او قرار میگرفت، همه چیز به شاه ختم میشد و تمام سیاستها را او باید تعیین میکرد و زمانی که به واسطه بیماری نتوانست حکومت کند کل نظام شاهنشاهی از حرکت ایستاد. اطراف شاه تنها کسانی جمع شده بوددند که بلهقربانگوی مطلق بودند.
شاه حتی به همسر خود فرح هم اعتماد نداشت و کسی را قبول نداشت و نگاه شک و تردید به همه داشت. مجلس مطیع و بلهقربانگوی اعلیحضرت شده بود، همچنین ارتش نیز همینطور و ساواک هم اگر مسئله امنیتی میدید جرأت نمیکرد بازگو کند تا مبادا باعث تکدر خاطر شاه شوند و از کار برکنار شوند و این مسائل باعث سقوط شاه شد.
روایت دوم اینگونه است که دموکراتها تصمیم گرفتند شاه را که کنار بگذارند و خود شاه هم این روایت را قبول دارد به این واسطه که باعث شده بود قیمت جهانی نفت بالا برود و دلایل دیگری که چرا غربیها و آمریکاییها (منظورم کارتر و دولت او است) چشم دیدن شاه را نداشتند و با او از در مخالفت درآمدند و در نهایت در کنفرانس گوادلوپ در دی سال 57 تصمیم گرفتند که شاه را برکنار کنند که البته با توجه به علاقه ایرانیها به تئوریهای توطئه به چنین تئوریهایی برخی پناه میبرند. در سال 57 شاید به جز خود شاه هیچکسی معتقد نبود که این انقلاب را آمریکاییها کردند اما امروز بخش زیادی از مردم معتقدند که انقلاب خواست خود آمریکاییها است که واقعیت ندارد و چه بخواهیم و چه نخواهیم این انقلاب را خود مردم ایران کردند.
درباره آثار این برنامه و سیاسیتی که کارتر مطرح کرد و از حقوق بشر گفت بالاخره با توجه به شرایطی که گفتید دولتهایی که آمریکا در آن نقش داشت را زیر ذره بین برد و مجبور به اعمال سیاستهایی در راستای حقوق بشر کرد. این تصمیمات چه تاثیراتی در فضای زندانها و در قبال زندانیان داشته است؟
خیلی تاثیرگذار بود. زندانیان سیاسی به صورت سیستماتیک شکنجه میشدند و در سال 50 تا 55 این اتفاق رخ میداد و از اواخر سال 55 بود که شکنجه متوقف شد. نکته بارز دیگر این بود که رژیم شاه متوجه شده بود دانشجویانی که به دلیل اعتراضات بازداشت میشدند و به زندان میرفتند در زندان با افکار و عقاید سازمانهایی که معتقد به مبارزه مسلحانه بودند آشنا و بعد از آزادی به گروههای چریکی میپیوستند و از اواخر سال 53 زندانیهای سیاسی را آزاد نمیکردند و اگر دوران محکومیت تمام میشد آنها را در زندان نگه میداشتند.
یکی از اولین مواردی که سیاست حقوق بشر کارتر باعث شد این بود که سیاسیهایی که پس از اتمام دوران زندان خود همچنان در زندان بودند آزاد شدند و در سال 56 بالای دو هزار نفر آزاد شدند و اینها زندانیانی بودند که هیچ امید و شانسی به اینکه یک روز از زندان آزاد شوند برای آنها وجود نداشت.
و در نهایت همان که در ابتدای بحث درباره اثرگذاری تصمیمات انقلابیون بر نوع رابطه با امریکا و مباحث درون آمریکا، آیا اشغال سفارت آمریکا توسط انقلابیون و طولانی شدن آن آثار سوء بر تقویت نیروهای تندرو در برابر ایران داشت؟
خیر این اقدام درست نبود و یکی از اشتباهات انقلابیون بعد از انقلاب اشغال سفارت آمریکا و اصرار بر گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی بود و به جای تشکر از کارتر به او بغض و کینه گرفتند. دلیل این امر نیز مشخص است چراکه اسلامگرایان انقلابی برای اینکه از مارکسیستهای انقلابی عقب نیفتند، چراکه مارکسیستها آنها را محکوم میکردند که با آمریکا تبانی کردند، و دانشجویان خط امام و انقلابیون برای اینکه نشان دهند ضدآمریکایی هستند از مارکسیستها شعارهای ضدآمریکایی بیشتر میدادند و اشغال سفارت هم به همین دلیل بود که اسلامگراها میخواستند ثابت کنند در رقابت با مارکسیستها از آنها انقلابیتر هستند، در حالی که انقلاب اسلامی ایران مقدار زیادی مدیون جیمی کارتر بود.
لینک کوتاه:
https://www.akhbaremahramaneh.ir/Fa/News/1312843/