بزرگنمايي:
اخبار محرمانه - وطن امروز /متن پیش رو در وطن امروز منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
امیرعباس نوری| ترور دبیرکل حزبالله لبنان و شهادت نصرالله بزرگ، ضربهای محکم به جبهه مقاومت بود. سیدحسن غیر از آنکه رهبری کمنظیر برای لبنان و علمداری رشید برای جبهه مقاومت بود، قوت قلب و منبعی بزرگ از جاذبه عاطفی برای همه علاقهمندان مقاومت اسلامی بود. حزن و غم شهادت سید، نه روزها و هفتهها و ماهها، بلکه سالها از قلب و ذهن ما خارج نمیشود. شهادت سید عزیز ما، سید شریف ما، فخر عالم تشیع، ستاره جهان اسلام، فرمانده غیور، روحانی شجاع، یار حاجقاسم، سرباز مطیع ولایت فقیه و دوست وفادار مردم ایران، یک شبیخون غم بود برای ما. زانوی غم بغل کردهایم، اشک امان نمیدهد، حزن شهادت سید بند بند وجودمان را فراگرفته است؛ اندوه سید کشت ما را.
از لحظهای که دست به دعا بودیم که خبر نرسد اما رسید و حزبالله آسمانی شدن سید را اعلام کرد تا همین الان، هنوز خودمان را پیدا نکردهایم. به ما حق بدهید؛ ما عزاداریم. عزادار عمار، عزادار ابوذر، عزادار مالک، عزادار فرزند فاطمه(س)، عزادار نصرالله بزرگ. این غم، غمی نیست که زمان از دل ما ببرد. شاید برای برخی، زمان در همین جا متوقف شود.
ما عزادار سیدیم اما عزادار حزبالله نه! حزبالله درخت تناور 40 ساله است. بیدی نیست که با این توفانها بیفتد. آن سالها که نهالی بود، چنین روزهایی را به سلامت پشت سر گذاشت، حالا که درخت تناور پرثمری است. آن زمان که صهیونیستها سیدعباس را زدند، حزبالله یکی از چند گروه شیعه مبارز در لبنان بود که حتی برای همه نیروهای خود نیز سلاح به اندازه کافی نداشت. حالا که صهیونیستها سیدحسن را شهید کردند، رسانهها نمیگویند ترور دبیرکل حزبالله، بلکه سیدحسن را «رهبر لبنان» مینامند. حزبالله در 33 سالی که سیدحسن رهبری آن را بر عهده داشت، تبدیل به بزرگترین قدرت اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و نظامی لبنان شد. شیعه، سنی، دروزی و مسیحی در مقابل تهدیدات صهیونیستها، چشم امید به حزبالله داشته و دارند. جنگ تموز و پیروزی افتخارآفرین حزبالله در مقابل ارتش تا بن دندان مجهز رژیم صهیونیستی نشان داد دبیرکل جدید در 15 سال پس از شهادت سید عباس موسوی، چه سازمانی با چه اعجوبههایی تربیت کرده است. حزبالله اما در 33 سال، از یک گروه شیعه مبارز، تبدیل به ستون فقرات لبنان شد. این حزبالله است که لبنان را سرپا نگه داشته است. نه تنها لبنان، بلکه سوریه نیز امنیت خود را مرهون حزبالله لبنان میداند. این حزبالله بود که با سفارش حاجقاسم به صحنه آمد و در کنار سایر مدافعان حرم، سوریه را از شر تکفیر و داعش نجات داد. این حزبالله بود که تبدیل به بازوی حاجقاسم برای سازماندهی سازمان رزم حشدالشعبی شد. حزبالله حالا از یک گروه مبارز شیعه لبنانی تبدیل به پناهگاه مظلومان و بیپناهان منطقه شده است؛ قدرتمندترین ارتش نامنظم غرب آسیا و به تعبیری دنیا. آن زمان که اسحاق شامیر، نخستوزیر وقت رژیم صهیونیستی دستور ترور سیدعباس را داد شاید در این خیال بود که کار حزبالله تمام شده است. شامیر مرد اما حزبالله ماند، قدرتمندتر شد، قدرتمندترین شد؛ با سیدحسن نصرالله. حالا هم همین است. وجود سازمان بزرگ حزبالله وابسته به هیچ کسی، حتی نصرالله بزرگ هم نیست. ساخت مستحکم حزبالله با این ترورها صدمهای نخواهد دید.
روزنامه والاستریت ژورنال روز گذشته در این باره نوشت: «بهرغم کشتار بسیاری از فرماندهان ارشد حزبالله لبنان و دبیرکل آن، این گروه همچنان هزاران نیروی کارکشته و تجهیزات گستردهای دارد که میتواند خسارات چشمگیری را وارد کند». این رسانه آمریکایی در ادامه بر پایداری حزبالله به دلیل حضور هزاران نیرو و وجود تجهیزات گسترده تاکید کرد و به نقل از «کامل وزنه» تحلیلگر سیاسی مستقر در بیروت گزارش داد: «بهرغم موانعی که از سوی اسرائیلیها ایجاد شده، توانمندیهای مقاومت همچنان پابرجاست. اگر دیوانگی اسرائیل متوقف نشود، ممکن است دست به اقدامات شوکهکننده دیگری بزند». والاستریت ژورنال در قسمت دیگری از این گزارش با اشاره به توانمندیها و قدرت حزبالله لبنان مینویسد: «حزبالله دارای زرادخانه وسیعی از موشکها و راکتها، از جمله موشکهای بالستیک با هدایت دقیق است. بنابراین حزبالله میتواند خسارات و تلفات چشمگیری را وارد کند و اسرائیل را از اقداماتش بازدارد».
البته جدا از این سازمان بزرگ، حزبالله یک اندیشه است. در ذهن لبنانیهاست؛ در ذهن نسلهای آینده لبنان. اذا غاب سید، قام سید. حزبالله هست. حزبالله زنده است.
در آستانه سالگرد عملیات بزرگ «توفانالاقصی»، معادله جنگ رژیم صهیونیستی با شبکه بزرگ مقاومت و صحنه میدان چگونه است. بگذارید قبل از آن به یک واقعیت مهم اشاره کنیم. جبهه بزرگ مقاومت فقط در حال مقابله با رژیم صهیونیستی نیست. همانگونه که سیدحسن نصرالله در آخرین سخنرانی خود تاکید کرد، مقاومت در حال مقابله با رژیم صهیونیستی، آمریکا و ناتو است. تمام قدرت این مثلث شوم، اعم از قدرت مالی و پولی، تسلیحات نظامی و پوششها و حمایتهای اطلاعاتی در مواجهه با جبهه مقاومت تجمیع و به اشتراک گذاشته شده است. واشنگتن تاکنون دهها میلیارد دلار به صورت نقدی به رژیم صهیونیستی تزریق کرده است. جدا از این کمکهای مالی، میلیاردها دلار مدرنترین بمبها و تسلیحات از سوی آمریکا و ناتو در اختیار رژیم سفاک و کودککش صهیونیستی قرار گرفته است. در اتاق جنگ رژیم صهیونیستی، سازمانهای اطلاعاتی و جاسوسی غرب بویژه CIA نقش محوری دارند. در بعد سیاسی نیز با وجود برپایی بزرگترین راهپیماییهای حمایت از فلسطین در دنیا و حتی در دانشگاههای آمریکا، کاخ سفید با وتوی مکرر قطعنامههای شورای امنیت و همینطور فشار به دادگاه بینالمللی برای عدم صدور رای علیه نتانیاهو و باند تبهکار تلآویو، حمایتهای سیاسی خود را از باند تبهکار حاکم در تلآویو نشان داد تا از این طریق یک اطمینان خاطر برای تداوم کشتار و نسلکشی در غزه و لبنان به رژیم صهیونیستی بدهد. همه کفر به جنگ مقاومت آمده است. مقاومت در حال مقابله با جبههای است که به لبه تکنولوژی دنیا مجهز است. این بزرگترین جنگ جبهه مقاومت از زمان پیدایش تاکنون است. بنابراین طبیعی است که در این جنگ بزرگ، موفقیتها و بعضا ناکامیهایی برای جبهه مقاومت وجود خواهد داشت. عملیاتهای توفان الاقصی و «وعده صادق»، قدرت و مزیتهای مهم جبهه مقاومت را به رخ کشید و رژیم صهیونیستی که ماهیتش بر ترور بنا نهاده شده نیز از طریق نفوذ، حمایتهای اطلاعاتی و ماهوارهای و با حمایت کارتلها و برندهای بزرگ دنیا در حوزه تکنولوژی و شبکههای اجتماعی، تلاش میکند از طریق ترور مقامات مقاومت مزیتهای خود را نشان دهد. آمریکا نیز به صورت واضح در میدان است و ورود مستقیم ارتش آمریکا در ماجرای عملیات «وعده صادق» نشان داد جنگ به مرحلهای رسیده که واشنگتن نمیتواند صرفا حامی و تامینکننده رژیم صهیونیستی باشد، بلکه در مواقعی باید خود نیز به میدان بیاید. بنابراین در فهم جنگ فعلی، باید این نکته کلیدی را در نظر داشته باشیم که مقاومت در حال نبرد با ابرقدرت دنیاست، نه فقط رژیم از درونپوسیده صهیونیستی.
تله فرسایش
به تعبیر برخی کارشناسان و تحلیلگران، رژیم صهیونیستی به دنبال آن است با ترور مقامات و فرماندهان مقاومت، در سالگرد عملیات «توفانالاقصی»، خود را پیروز جنگ نشان دهد اما واقعیت اینگونه نیست. واقعیت این است که ترورهای مقامات جبهه مقاومت، صرفا موفقیتهایی تاکتیکی است اما در حوزه استراتژیک، وضعیت کماکان به زیان اسرائیل است، چرا؟ چون پایههای رژیم صهیونیستی تاب و طاقت تحمل جنگ طولانیمدت و فرسایشی را ندارد.
«فرید زکریا» کارشناس مطرح روابط بینالملل و روزنامهنگار مشهور شبکه سیانان آمریکا در همین باره میگوید: راهبردی که مقاومت با محوریت ایران اتخاذ کرده است کمی با آنچه اسرائیل به آن عادت داشت متفاوت است. اسرائیلیها همیشه این راهبرد را داشتند که در نبردهای کوتاه بجنگند و در آن قاطعانه پیروز شوند که معمولا در خاک اسرائیل نبود و آنها در غزه، لبنان و اردن میجنگیدند اما این بار راهبردی که توسط مقاومت پیاده شده، تحمیل یک وضعیت دائم تنش سطح پایین ادامهدار به اسرائیل است. آنچه اسرائیل در غزه و علیه حزبالله انجام میدهد، غلطترین جنگ است. زکریا میافزاید: طی دوره یکساله اخیر، اقتصاد اسرائیل لطمه زیادی دیده و آنها هزینههای زیادی پرداخت کردهاند. سفر به اسرائیل عملا متوقف شده است. وقتی اقتصاد بر پایه تکنولوژی اسرائیل، جاذبههای گردشگری و ارتباط اسرائیل با جهان عرب را در نظر میگیرید، همه اینها متوقف شده است؛ به همین خاطر باید سوال کرد آیا واقعا اسرائیل آمادگی چنین جنگ طولانی، کند و طاقتفرسایی را دارد؟ آنها در این شرایط دائما باید منتظر خطرات و اتفاقات باشند، این در مقایسه با جنگهای کوتاه و سریعی که در آن عملکرد خوبی داشتند متفاوت است. این کارشناس آمریکایی همچنین درباره راهبرد ایران در پاسخ به ترور اسماعیل هنیه در تهران گفت: به نظرم ایرانیها که در جنگ نامتقارن خیلی خوب عمل کردهاند، متوجه شدند همین نقطه قوت آنهاست. راهبرد آنها خفه کردن اسرائیل و به تعویق انداختن واکنش است. بر اساس مقالهای که در تایمز منتشر شده از 62 خط هوایی که در گذشته روزانه به اسرائیل پرواز داشتند، امروز فقط یک یا 2 خط فعال هستند. ایرانیها متوجه شدهاند اگر آنها چند هفته دیگر این بازی را طول بدهند، خطوط هوایی موجود نگرانی بیشتری خواهند داشت.
اشاره فرید ذکریا به ضعف رژیم صهیونیستی در جنگ فرسایشی، تنها دیدگاهی مختص به وی نیست. «دنیس راس» سیاستمدار کهنهکار آمریکایی معتقد است جنگ فرسایشی، زمین بازی ایران است و نتانیاهو در حال بازی در این زمین است.
راس از مدیران تصمیمساز دولتهای آمریکا از جیمی کارتر تا ریگان، بوش پدر، کلینتون و بوش پسر بوده و در دوره اوباما نیز دستیار ویژه رئیسجمهور و مسؤول هماهنگکننده امور ایران بوده است. راس اخیرا در مقالهای در فارن افرز نوشت: راهبرد تهران این است که اسرائیل را زیر فشار مداوم نگه دارد تا آن را با درگیریهای ادامهدار در مرزهایش بفرساید. نکته تلخ اینکه اگرچه چنین چیزی را میتوان به روشنی دید اما به نظر میرسد رویکرد کنونی اسرائیل، بازی در زمین ایران است. رهبر عالی ایران، آیتالله علی خامنهای، مدتهاست تصور میکند اسرائیلیها در صورتی که به طور مداوم تحت فشار تهدیدات نظامی قرار بگیرند، کشور را ترک خواهند کرد. آنچه برخی به عنوان «حلقه آتش» دور اسرائیل مینامند، از همین فرضیه ناشی میشود.
اگرچه ایران در ماههای اخیر از آتشبس در غزه استقبال کرده است اما دنیس راس معتقد است جنگ فرسایشی نیز در نهایت به نفع ایران و به زیان اسرائیل تمام خواهد شد. راس در ادامه مینویسد: آیتالله خامنهای و نصرالله به این گزاره باور دارند و راهبرد نظامی خود را بر این اساس طراحی میکنند و متأسفانه دولت اسرائیل در حال افتادن در دام آنهاست. نصرالله در یک سخنرانی در ژانویه گفت اسرائیلیها ریشهای در این سرزمین ندارند و تحت فشار، آن را ترک خواهند کرد. رهبر ایران نیز گفته است «مهاجرت معکوس» به معنی پایان اسرائیل خواهد بود. بر پایه این منطق، این 2 رهبر بر این باورند راهبرد مناسب بلندمدت، وادارکردن اسرائیل به جنگ در همه جبهههاست: در غزه، در مرز شمالی با لبنان و در کرانه باختری.
راس در ادامه نوشته است: رهبران مقاومت در ایران و لبنان مصممند اسرائیل را تحت فشار مداوم نگه دارند و آن را درگیر جنگهای فرسایشی کنند. در واقع، تحلیل بردن اسرائیل در باتلاقهایی که برایش از نظر نظامی هزینهبر است و آن را از نظر سیاسی در صحنه جهانی منزوی میکند، هسته اصلی راهبرد ایران است. همانطور که رهبر عالی ایران در ماه مارس مطرح کرد، اسرائیل «در بحران است»، زیرا «ورود رژیم صهیونیستی به غزه، برایش یک باتلاق ایجاد کرده است. اگر امروز از غزه خارج شود، شکست خورده است و اگر خارج نشود، باز هم شکست خورده است».
ادامه نوشته دنیس راس در فارن افرز نیز قابل تأمل است. او مینویسد: سیاستهای کنونی اسرائیل، در حال تأیید راهبرد ایران است. اسرائیل اکنون درگیر جنگهای فرسایشی در غزه، در مرز شمالی خود و به طور فزاینده با گسترش عملیات در کرانه باختری است. هر یک از این درگیریها به طور جداگانه ممکن است منطقی به نظر برسند اما به طور جمعی، به معنای بازی بر پایه شرایط ایران هستند. این به آن معنا نیست که اسرائیل باید اکنون به دنبال جنگهای همهجانبه با حزبالله یا ایران باشد، بلکه این است که اسرائیل به یک راهبرد تازه نیاز دارد.
پیشنهاد دنیس راس برای خروج نتانیاهو از این وضعیت نیز قابل توجه است. او مینویسد: گفتن این حرف، از انجام آن آسانتر است. این امر مستلزم تصمیمات دشوار اما ضروری توسط بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل و دولت بایدن خواهد بود. رئیسجمهوری بعدی ایالات متحده باید آماده باشد تا اقداماتی انجام دهد که برخی از این تصمیمات سخت را بیشتر موجه کند. در حالی که امیدوارم تلاشهای تحت رهبری آمریکا موفق شود، باید یک طرح جایگزین (طرح B) وجود داشته باشد که تمرکز آن بر پایان دادن به جنگ برای آزادی گروگانها باشد، نه دستیابی به توافق آزادی گروگان برای پایان دادن به جنگ.
ضربات کوبندهتر میشود
اگر زمانی عبدالله پادشاه اردن جبهه مقاومت را به هلال شیعی تشبیه کرده بود اما اکنون همه مردم منطقه میبینند اگر هلالی هم شکل گرفته باشد، نوک این هلال را در فلسطین اشغالی و در غزه، جریان مقاومت سنی به نام حماس و جهاد تشکیل داده است. مقاومت حالا در آستانه یک سالگی جنگ غزه، مختصات جغرافیایی جدیدی را در مقابل چشم مردم مسلمان منطقه قرار داده است؛ از ایران و عراق تا سوریه و لبنان و فلسطین و یمن؛ یمن قهرمان که پدیده جنگ جدید با رژیم صهیونیستی است. مقابله جبهه مقاومت با جنایات و نسلکشی رژیم سفاک صهیونیستی در غزه باعث شد یک هژمونی اسلامی جدید در غرب آسیا رونمایی شود. پس از ضربه کاریای که مقاومت غزه در 7 اکتبر به رژیم صهیونیستی وارد کرد، همه اضلاع مقاومت وارد میدان شدند تا هم از شدت جنایات صهیونیستها و حامیان آن در غزه بکاهند و هم کاری کنند که مقاومت اسلامی در غزه زیر این حملات غیرانسانی سالم بماند. حملات همهجانبه مقاومت به رژیم صهیونیستی برای رسیدن به آتشبس و پایان جنایت در غزه بود. کما اینکه آتشبس و پایان جنایت در غزه، یک پیروزی بزرگ برای جبهه مقاومت به حساب میآید. با این حال اما در اتاق فرماندهی جبهه مقاومت، این تحلیل نیز وجود داشت که در صورت عدم آتشبس و تداوم جنایات در غزه و گسترش جنگ به سایر اضلاع جبهه مقاومت، باز هم رژیم صهیونیستی در باتلاق جنگ فرسایشی گرفتار خواهد شد. این همان چیزی است که نتانیاهو از فهم آن عاجز نیست اما از آنجا که منافع خود و تلاش برای عدم محاکمه را بر منافع رژیم ترجیح داده است، لذا باتلاق فرسایش را انتخاب کرده است. ترور فرماندهان حماس و شهید هنیه در تهران، حملات جنونآمیز در غزه و حمله به لبنان در هفتههای اخیر، ترور فرماندهان مقاومت و در نهایت ترور سیدحسن نصرالله عزیز و نیز حملات روز گذشته به یمن، همه نشان میدهد در اتاق جنگ تلآویو، باند قاتل جنایتکار به تداوم جنگ میاندیشند. یعنی همان چیزی که دنیس راس از آن به بازی نتانیاهو در زمین ایران تعبیر کرد.
رهبر انقلاب روز شنبه در پیام تسلیت برای شهادت سیدحسن نصرالله تاکید کردند: «ضربات جبهه مقاومت بر پیکر فرسوده و رو به زوال رژیم صهیونی، به حول و قوه الهی کوبندهتر خواهد شد».
بلافاصله پس از صدور این پیام رهبر انقلاب، حملاتی از عراق، لبنان و یمن با موشکها و پهپادهای جدید و رادارگریز به سراسر سرزمینهای اشغالی انجام شد. قبل از آن نیز شلیک موشکهای بالستیک از عراق و لبنان و یمن به شهرکهای صهیونیستنشین نشان داد مقاومت سطح جنگ را افزایش داده است. حالا نیز مشخص است جبهه مقابل از مناطق مختلف جغرافیای مقاومت، سطح حملات به رژیم سفاک را افزایش خواهد داد. به عبارتی، مقاومت با تشدید حملات و افزایش سطح حملات، فرورفتن رژیم سفاک و جنایتکار صهیونیستی در باتلاق جنگ فرسایشی را تشدید خواهد کرد. صهیونیستها در تله زمان افتادهاند. نتیجه جنگ میان ما از یک سو و آمریکا و رژیم صهیونیستی از سوی دیگر را زمان مشخص خواهد کرد.
لینک کوتاه:
https://www.akhbaremahramaneh.ir/Fa/News/1280453/